خودمم باورم نمیشه
ولی از انرژی کامنتهای دیشب
دوباره آپ کردم×حالا جرئت کنید ووت ندید×
پوستتونو میدم لیام با چاقو بکنهلیام پشت صندلی در غذاخوری رو
به ساحل نشسته بود
و با رسیدن نایل عینک آفتابیش رو از چشمهاش برداشت
و پاهاشُ روی هم انداخت...
نایل که معلوم بود تموم مسیر رو دویده
و حالا نفس کم آورده بطری آب جلوی لیام رو تا تهه سَر کشید و اونو گوشه ی میز انداخت
لیام منتظر بود که نایل غرید._نمیتونستی یه جایی نزدیک ایستگاه قرار بذاری؟
لیام به اطرافش نگاه کرد،دلیل انتخاب کردن اونجا
چیز عجیبی بود که امروز بهش رسیده بود.
اون غذاخوری هیچی کم نداشت
جز اینکه زیادی آفتابی بود
و خیلی ها با لباس شنا در حال خوردن غذا بودن
و ماسه های زیادی روی میزو صندلی ها بود
کمی هم بوی نم دریا میومد که عالی بود+اینجا بَده؟
نایل به ساعت مچیش نگاه کرد و غصه دارشد
اون توی تایم سه ساعته ی استراحتش ،
برای بدست آوردن
چیزی تلاش کرده بود که اصلا امیدی نداشت...
کسی که روبروش نشسته بود بشدت لجباز بود
اما رها کردن تیر در تاریکی
گاهی تنها راهه خوردن به هدفِ_نیست، من یکساعت و بیست دقیقه تو راه بودم و الانم فقط ،فاک من یه ربع وقت دارم....
+خوب زودتر بگو
نایل از جیب کیفش چندتا تیکت جلوی لیام گذاشت
و آب دهنش رو قورت داد ،
جرات نگاه کردن به واکنش های لیام رو نداشت...
اگر ممکن بود همه ی چیزهایی ک بخاطرش تا این غذاخوری اومده بود رو برای لیام ایمیل میکرد
تا رو در رو جواب منفی اونو نشنوه.اون کله شَق زیادی باهوش بود و هیچوقت
برای دسترسی به جایگاه بالاتر تلاش نکرده بود
اما بعد از چندسال گذشتن از راهرو های اون ایستگاه
و نجات دادن حیوونهای بی زبون...
شاید الان وقتِ تغییر بود
ترجیحا تا قبل از اینکه لیام
برای همیشه از ایستگاه بره+اینا چیه؟
_ واکسن اِل پی،پذیرفته شده و دوروز دیگه باید اینجا راجبش سخنرانی کُنی
+چی گفتی؟
نایل موهای خودشُ بهم ریخت و بعداز شمردن
اعداد یک تا ده کمی آرامش گرفت...
لیام با اخم مشغول خوندن تیتر هدر های اون کاغذهابود
که نایل بالاخره دلشو تو دریا انداخت_اون چندتا بلیطه که میتونی دوستاتو باهاش دعوت کنیبه مراسم جانبی داره که،توره بازدید از پارک جانور شناسیه
لیام دستهاشو روی میز کوبید، و گفت:
+تو خیلی مسخره ای هوران
YOU ARE READING
BORN FREE
Fanfiction❌Completed❌ بی هویت راوی قتل هایی خاموش ×تو فکر میکنی چاقو دسته شو نمیبره، اما نمیفهمی که چاقو ماهیتش عوض نمیشه چاقو برنده س میتونه ریز ریزت کنه× اخطار⚠️: [این روایت دارای صحنه های قتل و شکنجه میباشد] #blood #hell #killer #free #action #ziam #m...