[بی زحمت ابتدا ستاره زیر رو لمس کُن]چسب های زخم روی پیشونیشو برداشته و
از برخورد هوا به سطحشون حس تازگی داشت
اما هنوز رده خراش ها رو صورتش خودنمایی میکرد
بعد از سپری کردن اون شب فاجعه بار لیام سه روز
توی خونه خودشُ حبس کرده بود و حالا
به ایستگاه یعنی محل کارش برگشته بودنایل درحالیکه یقه ی لباسشُ صاف کرد نزدیک اون شد
لیام از پشت در فلزی کمدش حضور بی موقع نایل رو حس کرد و درو محکم بهم کوبید و روپوشش رو پوشید
نایل از صدای بلنده کوبیده شدن در تو جاش پرید اما بمحض چشم تو چشم شدن با لیام خشکش زد و زود پرسید:_بالاخره برگشتی؟
+سلام
_سلام چیزی شده؟این چه قیافه ایه.
+نه ولی اگه تا یکساعت دیگه گزارشاتو نیاری شاید چیزی بشه.
لیام از جلوی نایل کنار رفت و نایل بعد از فشردن محکم پلکهاش ک ناشی از حرص خوردنش بود
پشت سره اون دوید و پرسید:
_چرا دیگه جواب تماسهامو نمیدی؟+چون بیخودی زنگ میزنی
خش تو صدای نایل جمع شد و گفت:
_من بخاطر اون سمینار مسخره ازت ناراحت بودملیام با خونسردی پاسخ داد:
+با این حال باید بهم زنگ نمیزدینایل پشت کله شُ خاروند،کاملا ناامید بود
_عصبانی بودمو و باید سرت خالی میکردملیام ایستاد و به چشمهای نایل نگاه کرد
و میخواست میزان عصبانیت اونُ بسنجه یا
حدااقل از حالات بیولوژیکیش بفهمه که به هدف
چند روز پیشش کاملا رسیده و از شره رفاقته
ساختگی با هوران خلاص شده از روی لجبازی
+اع؟ پس منم گزارش هارو ازت سی دقیقه دیگه میخوام_داریم حرف میزنیم،چجوری نیم ساعت با عجله گذشته؟
+اگه ناراحتی خوب یه ربع دیگه بیارشون
_تو خیلی مسخره ای
نایل ک به خوبی میدونست لیام تو موضوعات کاری اصلا شوخی بردار نیست و رفاقت براش
جا و مکان میشناسه و اینکارها اصلا توی ایستگاه
مهم نیست،به سرعت برق از جلوی چشمهای لیام دور شد تا بیشتر از این گندی نزنه...لیام یه قهوه درخواست کردفریز از پشت کرکره های اتاق شیشه ایش شاهد ماجرا بود و با چشم تو چشم شدن با لیام،یه لبخند عریض تحویل داد...چیزی که باعث تعجب لیام شد
این لبخند چه معنی میداد وقتی لیام
بعد از شکستLP توقع یه اخمه درشت ودیدن گره
به ابروهای پرپشت فریزو داشت.شاید فریز خوابهای خوبی دیده بود که اول صبح اون انرژی رو با کمانی شدن لبهاش سمت کارمندهاش
ساطع میکردلیام نزدیک لابراتورش شد
دلش برای فرمولهای جذابش و وسایلش تنگ شده بود
بعد از پوشیدن دستکش هاش
عینک محافظ رو روی چشمهاش گذاشت
برای شروع آزمایش جدید که توش ماده نیاز به شرایط تحت خلا داشت
یه بالن ته گرد رو برداشت
گرد بودن اون بالن باعث میشد مایع بهتر حرارت ببینه
و سرعت کار بالاتر بره
اون اسپاتول رو برداشت و کمی از حجم ماده جدیدی رو توی بالن ریخت و منتظر نتیجه موند...
YOU ARE READING
BORN FREE
Fanfiction❌Completed❌ بی هویت راوی قتل هایی خاموش ×تو فکر میکنی چاقو دسته شو نمیبره، اما نمیفهمی که چاقو ماهیتش عوض نمیشه چاقو برنده س میتونه ریز ریزت کنه× اخطار⚠️: [این روایت دارای صحنه های قتل و شکنجه میباشد] #blood #hell #killer #free #action #ziam #m...