Detective Louis

268 87 202
                                    






با پریدن از آخرین کابوسی که دیده بود
پاهاشو جمع کرد و لحافش رو
از روی بدن خیسش به روی زمین انداخت

سردرد داشت
نمیدونست چرا تموم شب
هربار توی کابوسهاش لیام پین در نقش یه ناجی بود،
احساس میکرد دمای بدنش۳۸درجه س و تب داره.

همزمان صدای آلارم از کنار تختش بلند شد و وقتی میخواست دکمه ی ساعتشُ فشار بده،از روی عسلی روی سرامیک افتاد و خورد شد.
با صدای خورد شدن ساعت
خواب کاملا از چشمهاش پرید
و با یه دوش فوری
از صحت داشتن قرار امروزش مطمئن شد.

بعد از چندتا زنگ گوشیشُ چک کرد،سالی پشت خط بود...و زین ساعت۱۰صبح حوصله ی اونو نداشت.
اونم توی روزی که آف بود و نمیخواست پاشُ توی دفتر مجله بذاره

از وقتی که خانوادش رو در اورلندو ترک کرده بود
و توی میامی تنهایی زندگی میکرد
عادت نداشت توی خونه ش لباس میزونی بپوشه
،با رکابی گشاد و مایو جلوی آینه وایستاد و خودشُ تو لباسهای مختلفش تصور کرد
همیشه تو لباس پوشیدن وسواس داشت
اما توی ملاقات امروز اصلا براش پوشش و مرتب بودنش مهم نبود.
وقتی که سشوارو نزدیک موهاش کرده بود
صدای واق واق خفیف سگشُ شنید و بیخیال موهاش شد، ظرف جلوی اون از روز قبل هنوز پر از غذا بود
که زین با نگرانی ظرف قدیمو با جدید عوض کرد
و گوشه ی لبشُ توی دهنش گرفت
و دلش برای شادی های همیشگی جیکوب شنگول و
دوستداشتنیش تنگ شده بود.
دستشُ روی سر اون حیوون کشید
که اون خودشُ عقب برد و دندونهای تیزش رو نشون داد،بالاخره از آپارتمانش بیرون زد...
با استارت خوردن ماشینش
سالی بازهم در انتظار پاسخی از طرف زین بود
و اینبار با وصل کردن گوشیش به ماشین
شاکی شد و فریاد زد.

_بگو ،سالی...

انگار درخواست مهمی رو داشت
که نمیتونست تا دیدن دوباره ی زین در دفتر روزنامه صبر کنه، و البته حدس میزد اون مثل همیشه
هر دو روز یکبار غیب میشه و فرصتش کمه.
+دیروز قرار شد شرطتت رو قبول کنم و
باهات به صحنه ی پاره شدن تمساح نیام و توام بجاش یکاری رو در اینده برام انجام بدی.درسته؟

زین فورا جواب داد
_آره ولی تو کاری باهام نداشتی.نظرت عوض شده؟

+زین تو همکاره خوبی هستی.

با اینکه سالی اونو نمیدید ولی با حس غرور
لبخندی زد همیشه سعی داشت مهربون ترین باشه
و به همه ی همکاراش کمک کنه با این حسابم
خودشیفته بود چون تو کارش بهترین بود.
_آره،من بهتر از خاویر و سارا و ناتالی ام... حتی از خوده
آنجل هم بهترم.اینو میدونم.

+نه منظورم اینه شاید فرداشب بتونی برام جبرانش کنی.

زین بدون فکر و پشت سرهم گفت
_شِت،تولدته و باید برات کادو بخرم؟
اوه نه سالی من بجات برای عکاسی جایی نمیرم...دارم فکرمیکنم از انجل یک هفته مرخصی بگیرم
ببینم زودتر بگو، موضوع چیه؟

BORN FREE Where stories live. Discover now