Hey dr payne

222 71 79
                                    

آپ کردم چون به رسیدم
ووتهاتون به رقم مورد نظر
دیگه احتیاجی ندارم😀
من بوکو واسه چند تا رفیق آپ میکنم





سوجون با لب پهن و چشمهای خط شده کف میزد
و لیامم سنگینی دستشُ دور گردن نایل انداخته بود که
مثل یه کوهه داغ بود که مواد مذابش میتونست ازش بیرون فوران کنه...
میخواست دعوای دوساعت پیششون رو از یاده همه
ببره.اونا خیلی ام باهم رفیقن و این دعواهای یهویی
کاملا طبیعیه.

~بست فرند،دعواتون واقعاخیلی....

لیام بعد یه چشمک گفت
+هیییس، تلخیشو اینقدر قاشق نزن.

سوجون پشیمون شد و گردنشُ خم کرد
~معذرت میخوام.

لیام ازینکه اون همیشه این اداب معذرت خواهیش عین کره ای ها انجام میداد خوشش میومد
+نفهمیدی آتیش سوزی کارکیه؟

~نه...ولی یه کاراگاه برای بررسی به اتاق فریز اومده.

+من به خودت شکدارم سوجون.

~من چرا؟قربان...

سوجون ترسیده بود و لیام ادامه داد
+برای اینکه لبامون باهم ست شه،یدونه میخوای؟

لیام با مشت از دور سوجونو نشونه رفته بود و اون لبشُ کلا تو دهنش نگهداشته بود...مطمئنا اینو نمیخواست.

نایل که سکوت کرده بود خودشُ از چنگ اون دراورد و روپوشش رو صاف کرد
و با دستش عرق پیشونیشُ گرفت و خواست یه مدت لیامو نبینه،ولی کاش میشد.

راهشُ سمت اتاق مشکی و مامورین خدماتی کج کرد...
وقتی وسط اون لابراتور سوخته رسید به کفشهای سفیدش که حالا رنگشون سیاه شده بود نگاه کرد
و یه سطل بزرگ آبو با خشم لگد کرد
که ابش روی زمین ریخت.

یه نفر نزدیک شد که نگاهش روی سطل بود
و کتونی های نایل که براش جالب بودن...
با چشمهای گرد شده ی سبزش خواست چیزی بگه
اما سرپرستش رافائل زودتر سینه به سینه ی نایل شد
تا اعتراض کنه.
_مشکلی پیش اومده؟

نایل دوباره به اون سطل کوبید
+بله،جای این سطل اینجانیست...شما چرا کارتونو انجام نمیدید؟

هر چهارنفرشون مسخ شده بودن و نایل اونجا تو دستو پاشون بود...باز همون پسری که انگار لیام اونو میشناخت نزدیک شد وگفت:

~من تونستم این قسمتو تمیزکنم... ما بقایای سوخته رو چجوری باید ازین ساختمون شلوغ خارج کنیم؟

نایل آستین هاشُ رو بازوهاش تا زد و چون
کنجکاو بود بدونه اون کیه گفت:
_تو اسمت چیه؟

خودشُ معرفی کرد
~هری...قربان.

سرشُ تکون داد و با لبخندی که پیداشدنش تو قیافه ی
سرخش غیر طبیعی بود گفت:
_هری،وقتی ساختمون خلوت شد چیزی ک گفتیو انجام بده...حدودا یکساعت دیگه.خوبه؟ و هرهماهنگی لازم بودوفقط به خودم میگی.

BORN FREE Where stories live. Discover now