ep 1

15.9K 1.7K 254
                                    


تو سر و صدای مهمونی بزرگی که داشت برگزار میشد کسی صدای ترمز لیموزین مشکی رنگ آقای جئون و نشنید

دو نفر از تو اون ماشین پیاده شدن
یه زن یه مرد

هوا سرد بود و جفتشون با کت های گرم و چکمه های بلند خودشون و پوشونده بودن

مرد دستش و تو کت بلندش برد و با حرکت سر به دختری که موهای سفید و بلندی داشت اشاره کرد تا حرکت کنن

هر دو وارد عمارت بزرگ شدن
جایی که یکی از ملاک های بزرگ سئول به مناسبت تولدش جشن بزرگی گرفته بود

مرد تیره پوش به همراه زنی که همراهش بود وارد ساختمون بزرگ شدن
بوی مشروب و عطر های تند و گرون قیمت آزار دهنده بود
هر دو تو اون مجلس به دنبال کس خاصی میگشتن از هم جدا شدن دختر به سمت راه پله رفت و مرد شلوغی جمعیت و انتخاب کرد

وارد جمعشون شد و با چند نفر که میشناختنش در مورد یه سری مسائل الکی حرف می زد تا بتونه اون آدم مورد نظر و پیدا کنه

همون طور که چشمش و بین مهمون ها می چرخوند اون آدم و دید
یه مرد قد بلند و خوش قیافه که داشت با یکی از شرکای تجاریش حرف میزد
چشم جونگ کوک رو یه چیزی خیره موند
پسری که در آغوش آقای چو بود خیلی زیبا بود طوری که جونگ کوک برای یه لحظه همه چیز و فراموش کرد اما به خودش اومد و پوزخند ی زد

به آقای چو نزدیک تر شد
بوی عطری که از سمت اون دو نفر بهش می رسید واقعا مست کننده بود
با لبخندی که تمام نقشه هاش و پنهان میکرد گفت: خوشحالم از دیدنتون آقای چو

چو نگاهی به جونگ کوک انداخت و گفت: فکر نمی کردم شما رو اینجا ببینم آقای جئون
جونگ کوک خنده ای کرد و گفت: دیگه وقتش بود از عمارت بیام بیرون

چو ابرویی بالا انداخت و با نیشخند گفت: البته آقای جئون

جونگ کوک نگاهی به پسری کرد که چشمش و گرفته بود

پسر بی تفاوت لحظه ای به جونگ کوک نگاه کرد بعد نگاهش و برداشت جونگ کوک پوزخندی زد و گفت: میتونم پارتنرتون و برای رقص داشته باشم ؟؟؟چو نگاهی به پسر کرد و گفت: سریع برگرد وگرنه خودت می‌دونی

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

پسر بی تفاوت لحظه ای به جونگ کوک نگاه کرد بعد نگاهش و برداشت
جونگ کوک پوزخندی زد و گفت: میتونم پارتنرتون و برای رقص داشته باشم ؟؟؟
چو نگاهی به پسر کرد و گفت: سریع برگرد وگرنه خودت می‌دونی

پسر آروم سرش و تکون داد و به سمت جونگ کوک قدم برداشت

جونگ کوک کمرش و گرفت و به سمت جایی برد که بقیه داشتن توش می رقصیدن جایی که به جیوو همون زنی که همراه جونگ کوک اومده بود نزدیک بود

جونگ کوک وسط پیست رقص وایساد و به جیوو که داشت با دقت نگاهش میکرد علامت داد

جونگ کوک نگاهش و به پسر تو آغوشش داد که سرش پایین بود کمر باریکش و محکم گرفت و با دقت به تمام جزییات نگاه کرد
این پسر بهترین عروسکی بود که تا حالا دیده بود
همین طور که بدنش و آروم همراه ریتم تکون می داد به این فکر می کرد که این عروسک و برای خودش میخواد
برای اولین بار نمیتونست عروسکی و بفروشه

اما می دونست این عروسک ها خریدنی ان و نمیشه همین جوری اون ها رو داشت وگرنه رییسشون انتقام میگیره

حتما این پسر برای روز های معینی قراره بوده پیش چو بمونه

صحنه افتادن آقای چو در حالی که خون از قفسه سینش بیرون می ریخت همه رو ترسوند مردم همه داشتن از ساختمون فرار میکردن جیغ می‌کشیدن و بیشتر شرایط و متشنج می‌کردن

و کسی اون بین نفهمید جئون جونگ کوک جیوو و عروسک آقای چو کجا رفتن
همین طور اینکه یه تک تیرانداز با علامت جیوو به چو شلیک کرده

☠️☠️☠️☠️☠️☠️☠️☠️☠️☠️☠️☠️☠️☠️

جونگ کوک تو اتاق بزرگش بالا سر پسری که از تو مهمونی آورده بود نشسته بود
اطلاعات میگفتن اسمش کیم تهیونگه و هیچ خانواده ای هم نداره از خیلی سال پیش هم تو کلوپ هیونا به عنوان رقاص کار می‌کنه

جونگ کوک هیونا رو خوب می شناخت اون دو نفر همیشه رابطه کاری خوبی داشتن و تو خرید و فروش عروسک ها بهم کمک میکردن

جونگ کوک تصمیم گرفت برای اینکه با هیونا به مشکل نخوره این عروسک و ازش بخره جای اینکه هیونا فکر کنه جونگ کوک داره ازش دزدی می‌کنه

جونگ کوک گوشیش و برداشت به شماره هیونا زنگ زد
با لبخند کوچیکی گفت: سلام هیونا

_ سلام دزد کوچولو ..... عروسکم و کجا بردی جئون

جونگ کوک نگاهی به چهره بیهوش پسر کرد و گفت: عروسکت تو تخت گرم و نرم من خوابیده

هیونا گفت: یا پولش و بده یا خودش و .... تو همین الان هم به من ضرر زدی جئون جونگ کوک اون چو کثافت پولش و با من صاف نکرده بود ولی تو کشتیش

جونگ کوک خنده آرومی کرد و گفت: اینقدر حرص نخور خودم اون پول و بهت میدم الان تاپ و میفرستم تا پول و برات بیاره

گوشی و قطع کرد و شماره دیگه ای گرفت
با لحنی خشک و جدی گفت: برو به کلوپ هیونا هر چی پول خواست بهش بده و بیا

تلفن و قطع کرد و به عروسک خیره شد
پوست لطیفش و نوازش کرد و گفت: از این به بعد مال منی





ببخشید کم بود
دیگه چیزی به عقلم نرسید
امیدوارم حالتون خوب باشه
پیشاپیش عیدتون مبارک
مراقب خودتون باشید
عاشقتونم بی اندازه 💖💖♥️♥️♥️♥️♥️♥️🥰🥰😘😘🥰🌺🌺😍😍😍

kookv baby doll [ Completed ]Where stories live. Discover now