جیمین و یونگی وارد خونه بزرگشون شدن جایی که وسایل زیادی داشت و همه رو به سلیقه جیمین خریده بودم
جیمین مینجی تو تخت کوچولو و زیباش گذاشت و چراغ خواب خرسی و روشن کرد و با صدای آرومی گفت: شب بخیر زندگیمپیشونی دختر و بوسید و از اتاق خارج شد
وارد اتاق خودش و یونگی شدیونگی سیگارش و خاموش کرد و به سمت جیمین اومد تو فاصله کمی ازش وایساد و در و بست جیمین که که نمیتونست ضربان قلب هیجان زدش و کنترل کنه نگاهش و پایین دوخت
یونگی لبش و به چشمای مرد نزدیک کرد و بوسه آرومی روش گذاشت و گفت: متاسفم
جیمین لبخند شیرینی زد و گفت: این یه بوس معذرت خواهی نیست آقای مین یونگی
یونگی خنده آرومی کرد و لباش و رو لبای جیمین گذاشت و گفت: کیتن شیطون
جیمین خندید و یقه یونگی و گرفت و لبای گرمش و بوسید
یونگی دستش و به دیوار تکیه داد و لباش و محکم مکید گونه برجستش و نوازش کردجیمین از بوسه جدا شد و نفس های محکمش و رو صورت مرد خالی کرد و گفت: چرا نمیتونم از دستت عصبانی بمونم
یونگی خندید و گفت: چون عاشقمی
جیمین خندید و گفت: نه بیشتر از تو که اینقدر راحت ازم معذرت خواهی میکنی
یونگی لباش و بوسید و گفت: پس اعتراف کردی که من عاشق ترم؟
جیمین خندید و گفت: حالا هر چی آقای مین یونگی برو اونور میخوام بخوابم
هلش داد و به سمت تخت رفت یونگی با خنده لباس خواب و به سمتش پرت کرد و گفت: لباس عوض نمیکنی آقای مین جیمین ؟؟؟
جیمین خندید و کتش و پرت کرد و گفت: البته اما تو باید بری بیرون
یونگی نگاه ناباورانه ای کرد و جیمین خندید یونگی که تازه فهمید داره شوخی میکنه روتخت اومد و همسر شیطونش و قلقلک داد
🟦🟦🟦🟦🟦🟦🟦🟦🟦🟦🟦🟦🟦🟦
ماه آخر بارداری بود و جونگ کوک همسرش و همراه خودش. به شرکت میآورد
چند تا دلیل داشت و یکیش این بود که جونگ کوک نمیخواست همسرش و تو خونه تنها بذاره و یکی دیگه این بود که ته بهونه میگرفت و میخواست همیشه پیش جونگ کوک باشه حتی اگه مجبور بود فضای کسل کننده دفتر جونگ کوک و تحمل کنهدفتری که جونگ کوک تو پاساژ ساخته بود و به کاراش رسیدگی میکرد
ته به دسته مبل تکیه داد و گفت: جونگ کوکاااااا
کوک به لحن شیرینش خندید و گفت: یکم دیگه تموم میشه
ته لباش و آویزون کرد و گفت: باشه
از پنجره بزرگی که روبروش بود به بیرون نگاه کرد
همون لحظه درد زیادی تو شکمش پیچید مبل و چنگ زد و لبش و گاز گرفت
YOU ARE READING
kookv baby doll [ Completed ]
Fanfictionعروسک🍸 زوج اصلی : کوکوی ...... یونمین ژانر: عاشقانه درام امپرگ یه داستان کلیشهای یه مافیای بی رحم و هوسباز که به کسی نمیبازه یه پسر خوشگل و گستاخ که طعمه نگاه های هوس انگیز میشه ولی قرار نیست آروم و مطیع باشه اما........ یه راز بزرگ داره این را...