part 27

5.3K 716 80
                                    

جیمین و یونگی وارد خونه بزرگشون شدن جایی که وسایل زیادی داشت و همه رو به سلیقه جیمین خریده بودم
جیمین مینجی تو تخت کوچولو و زیباش گذاشت و چراغ خواب خرسی و روشن کرد و با صدای آرومی گفت: شب بخیر زندگیم

پیشونی دختر و بوسید و از اتاق خارج شد
وارد اتاق خودش و یونگی شد

یونگی سیگارش و خاموش کرد و به سمت جیمین اومد تو فاصله کمی ازش وایساد و در و بست جیمین که که نمیتونست ضربان قلب هیجان زدش و کنترل کنه نگاهش و پایین دوخت

یونگی لبش و به چشمای مرد نزدیک کرد و بوسه آرومی روش گذاشت و گفت: متاسفم

جیمین لبخند شیرینی زد و گفت: این یه بوس معذرت خواهی نیست آقای مین یونگی

یونگی خنده آرومی کرد و لباش و رو لبای جیمین گذاشت و گفت: کیتن شیطون

جیمین خندید و یقه یونگی و گرفت و لبای گرمش و بوسید
یونگی دستش و به دیوار تکیه داد و لباش و محکم مکید گونه برجستش و نوازش کرد

جیمین از بوسه جدا شد و نفس های محکمش و رو صورت مرد خالی کرد و گفت: چرا نمیتونم از دستت عصبانی بمونم

یونگی خندید و گفت: چون عاشقمی

جیمین خندید و گفت: نه بیشتر از تو که اینقدر راحت ازم معذرت خواهی می‌کنی

یونگی لباش و بوسید و گفت: پس اعتراف کردی که من عاشق ترم؟

جیمین خندید و گفت: حالا هر چی آقای مین یونگی برو اونور می‌خوام بخوابم

هلش داد و به سمت تخت رفت یونگی با خنده لباس  خواب و به سمتش پرت کرد و گفت: لباس عوض نمی‌کنی آقای مین جیمین ؟؟؟

جیمین خندید و کتش و پرت کرد و گفت: البته اما تو باید بری بیرون

یونگی نگاه ناباورانه ای کرد و جیمین خندید یونگی که تازه فهمید داره شوخی می‌کنه روتخت اومد و همسر شیطونش و قلقلک داد

🟦🟦🟦🟦🟦🟦🟦🟦🟦🟦🟦🟦🟦🟦

ماه آخر بارداری بود و جونگ کوک همسرش و همراه خودش. به شرکت میآورد
چند تا دلیل داشت و یکیش این بود که جونگ کوک نمی‌خواست همسرش و تو خونه تنها بذاره و یکی دیگه این بود که ته بهونه می‌گرفت و میخواست همیشه پیش جونگ کوک باشه حتی اگه مجبور بود فضای کسل کننده دفتر جونگ کوک و تحمل کنه

دفتری که جونگ کوک تو پاساژ ساخته بود و به کاراش رسیدگی میکرد

ته به دسته مبل تکیه داد و گفت: جونگ کوکاااااا

کوک به لحن شیرینش خندید و گفت: یکم دیگه تموم میشه

ته لباش و آویزون کرد و گفت: باشه
از پنجره بزرگی که روبروش بود به بیرون نگاه کرد
همون لحظه درد زیادی تو شکمش پیچید مبل و چنگ زد و لبش و گاز گرفت

kookv baby doll [ Completed ]Where stories live. Discover now