یونگی به دختر کوچیکش که رو تخت بغل جیمین خوابیده بود نگاه کرد و از روی تخت بلند شد
هنوز برای بیدار شدن خیلی زود بود اما جونگ کوک چند دقیقه پیش بهش پیام داده بود که خودش و به هال برسونه
یونگی بعد روتین صبحش از اتاق خارج شد و دید جونگ کوک رو مبل کرم رنگ نشسته و داره با لپ تاپ کار میکنه
چشماش قرمز بود و زیر چشمش یکم گود رفته بود یونگی اخم کرد و گفت: تو هنوز نخوابیدی؟؟؟
جونگ کوک در حالی که کاملا حواسش به کارش بود گفت: داشتم رو این کار میکردم که به خودم اومدم و دیدم صبحه
یونگی که میدونست چیزی نمیتونه بگه کنارش نشست و گفت: چی پیدا کردی؟؟؟
جونگ کوک لپ تاپ و به سمتش چرخوند و یونگی تونست داخل عمارت بلک کتز و ببینه
با تعجب گفت: چجوری به داخل خونه دسترسی پیدا کردی
جونگ کوک با لبخند خسته ای گفت: دوربین های مداربسته خود خونه رو هک کردم
یونگی به عمارت نگاه کرد و گفت: امکان نداره
جونگ کوک با صدای آرومی گفت: باید به پلیس تحویلشون بدیم
یونگی بهش نگاه کرد و گفت: قبلا هم تلاش کردیم به پلیس تحویلشون بدیم اما اونا پلیس ها رو میخرن باید خودمون حسابشون و برسیم
جونگ کوک موهای بهم ریختش و با دست شونه کرد و گفت: باید یکی به کره برگرده که خیلی خطرناکه
یونگی تکیه داد و گفت: تو برو یکم بخواب من درستش میکنم
جونگ کوک چشمای خستش و مالید و از جاش بلند شد قبل از اینکه وارد اتاق خودش بشه به اتاق ته نگاه کرد خسته تر از اون بود که بخواد با خودش بحث کنه پس به سمت اتاق پسر رفت و در و باز کرد
ته با پتویی که دور خودش پیچیده بود تو خواب عمیقی رفته بود جونگ کوک آروم در و بست تا بیدارش نکنه بعد پشتش رو تخت دراز کشید
ته با حس دست جونگ کوک رو کمرش یکم جا به جا شد اما هوشیار نشد
جونگ کوک چشماش و بست و نفهمید کی خوابش برد
چند ساعت از اومدن جونگ کوک تو اتاق میگذشت و ته کم کم داشت از خواب ناز بیدار میشد وقتی چرخید و دید جونگ کوک رو تختش خوابید یکم جا خورد اما به چهره خسته مرد نگاه کرد و چند ثانیه مشغول تماشاش شد انگشتش و رو ابرو های در پشتش کشید و گونش و نوازش کرد
با تکون خوردنش دستش و کشید و چشماش و بست وقتی دید جونگ کوک هنوز خوابه و بیدار نشده با استرس چشماش و باز کرد
⚪⚪⚪⚪⚪⚪⚪⚪⚪⚪⚪⚪⚪⚪
جیمین که کنار یونگی نشسته بود به برگه های رو نیز نگاه کرد و گفت: پس یعنی کار بلک کتز تمومه؟
ESTÁS LEYENDO
kookv baby doll [ Completed ]
Fanficعروسک🍸 زوج اصلی : کوکوی ...... یونمین ژانر: عاشقانه درام امپرگ یه داستان کلیشهای یه مافیای بی رحم و هوسباز که به کسی نمیبازه یه پسر خوشگل و گستاخ که طعمه نگاه های هوس انگیز میشه ولی قرار نیست آروم و مطیع باشه اما........ یه راز بزرگ داره این را...