ته به لباس های جدیدی که کوک براش خریده بود نگاه کرد
رنگ های روشنش و دوست داشت همه پیراهن ها گشاد و بلند بودن جوری که تا رونش میومدنیکی رو که رنگ لیمویی داشت برداشت و پوشید و شلوارک گشادی هم که به شکمش فشار نیاره پوشید
خودش و تو آینه نگاه کرد حالا که هفت ماهش شده بود شکمش واقعا بزرگ شده بود و یکم کمرش و اذیت میکرد اما برای مهمونی که داشتن نمیتونست صبر کنه کیک بزرگی پخته بود و منتظر بود تا لازانیاش هم بپزه
همینجوری که داشت با انگشت چیزایی که نیاز بود انجام بده رو میشمرد در خونه صدا کرد
به سمت در رفت و از سوراخ در برون و نگاه کرد چهره خندون مینجی با لباس زرد رنگش خنده به لبش آورد در و باز کرد و جیمین وارد شدتهیونگ مینجی و از بغل جیمین گرفت و گفت: واوووووو خوشگل کردی هیونگ خبریه؟
جیمین در و بست و گفت: با بعضیا قهرم
ته با تعجب گفت: یعنی یونگی هیونگ نیومده؟
جیمین سنجاق سر مینجی و مرتب کرد و گفت: داره میادهمون لحظه دوباره صدای در اومد جیمین مینجی و گرفت و ته رفت تا در و باز کنه
یونگی وارد خونه شد و گفت: تاپوو دارن میان نمیخواد در و ببندی
با صدای آرومی گفت: کیتن هنوز عصبانیه؟ته خنده آرومی گفت: خیلی
یونگی نفس عمیقی کشید و گفت: اوکی
از ته رد شد و کنار جیمین رو مبل نشست اما جیمین سرش و چرخوند و چیزی نگفت
ته با دیدن تاپ و جیوو که از آسانسور بیرون اومدن لبخند زیبایی زد و گفت: خوش اومدید تاپوو
أنت تقرأ
kookv baby doll [ Completed ]
أدب الهواةعروسک🍸 زوج اصلی : کوکوی ...... یونمین ژانر: عاشقانه درام امپرگ یه داستان کلیشهای یه مافیای بی رحم و هوسباز که به کسی نمیبازه یه پسر خوشگل و گستاخ که طعمه نگاه های هوس انگیز میشه ولی قرار نیست آروم و مطیع باشه اما........ یه راز بزرگ داره این را...