part 17

6.2K 874 200
                                    


از پله برقی پاساژ بزرگی که تمام مغازه هاش باز بودن بالا رفتن

همه جا خلوت بود

مشخص بود این وقت شب کسی برای خرید نمیاد اما چرا اونا باز بودند

جونگ کوک دستش و دور کمر ته انداخت و به مرکز طبقه آخر نزدیک شد

مغازه های کوچیک و بزرگی که همه حتی های زیبایی داشتن نگاه کرد و گفت: چرا اینا اینقدر قشنگن

جونگ کوک لبخند زیبایی زد و گفت: دوست داری اول کجا بریم ؟؟؟؟

ته نگاهی به مغازه ها کرد و چشمش به یه مغازه لباس بچگونه فروشی خورد

به مغازه اشاره کرد و گفت: بریم اونجا

بدون اینکه منتظر جونگ کوک بمونه بن سمت مغازه دوید

جونگ کوک که میدونست ته از همین الان داره از چیزی که گفته نافرمانی می‌کنه با عصبانیت پشتش رفت

اما وقتی لبخند ته رو دید که داشت به یه لباس صورتی نگاه میکرد حرفش و خورد

دوباره با حساسیت دستش و دور ته حلقه کرد و گفت: میخوایش؟

ته خنده آرومی کرد و گفت: ما که بچه نداری......

لبش و محکم گاز گرفت تا ادامه حرفش و نزنه

جونگ کوک خندید و گفت: الان نداریم بعدا که بچه دار میشیم

ته جونگ کوک و کشید و گفت: بیت بریم اون ور و نگاه کنیم

جونگ کوک ته رو به سمت همون مغازه کشوند و گفت: من می‌خوام برای بچه ایندم لباس بخرم

ته به چشمای کوک نگاه کرد و گفت: بچت از کی؟

جونگ کوک خنده آرومی کرد اما نگاهش جدی شد

ته روتو بغل کشید و گفت: من . فقط . از . تو . بچه . می‌خوام

ته با لکنت گفت: تو از کجا می‌دونی

جونگ کوک کمر ته رو نوازش کرد و گفت: از پرونده های پزشکیت الان هم با خودم اوردمشون تا اینجا تحت نظر پزشک باشی چون قراره بچه داد بشیم

ته نگاهش و دزدید و گفت: خیلی خوب حالا برو اونور

جونگ کوک دستش و گرفت و گفت: حالا بیا برای بچمون خرید کنیم جئون تهیونگ

ته بزاقش و قورت داد و مطیعانه پشت سر کوک رفت خجالت می کشید از این که جونگ کوک این همه مدت راز شیرینش و میدونست اما برخورد از همه چی بها. اینکه به راحتی همه چی پذیرفته بود و حالا اون و به اسم خودش خطاب میکرد

وقتی وارد مغازه شدن جونگ کوک رو به ته گفت: از چی میخوای شروع کنی بیب؟

ته لبخند زیبایی با دیدن لباس های کوچولو زد و گفت: فعلا میخوام نگاه کنم

kookv baby doll [ Completed ]Where stories live. Discover now