part 9

7.7K 1K 211
                                    

بچه ها خیلی خستم برای همین چکش نکردم




جونگ کوک هنوز تو خواب عمیقی بود
ته بالای سرش نشسته بود و داشت به صورت مرد نگاه میکرد
بدون ترس
بدون اضطراب

انگشت کشیدش و رو ابرو های بلند جونگ کوک کشید و لبخند کوچیکی زد
مژه های بلند کوک دوست داشتنی بود اما اگه لمسشون میکرد کوک بیدار می‌شد
از نزدیک به پوست سفید و براق مرد نگاه کرد
زیر نور ماه چقدر جذاب تر به نظر می رسید

با تکونی که جونگ کوک خورد فورا ازش فاصله گرفت و طرف دیگه تخت نشست
قلبش از شدت ترس و استرس محکم تر از همیشه میکوبید
دستش و رو قلبش گذاشت و سعی کرد خودش و آروم کنه
روی تخت کنار جونگ کوک دراز کشید و همون جا کم کم خوابش برد

جونگ کوک با صدای حرف زدن های خونه از خواب بیدار شد
اخم غلیظی کرد و خواست فریاد بزنه که متوجه تهیونگ شد
پسری که با آرامش کنارش خوابیده بود
اون ....
جونگ کوک کلمه ای برای وصف زیبایی اون پسر پیدا نمی‌کرد
دستش و رو موهای صاف پسر کشید و بی توجه به همه چیز ابریشم موهاش و نوازش کرد

دستش و عقب کشید
داشت چیکار میکرد!!؟؟؟

سعی کرد خودش و توجیح کنه اما هیچ جواب درستی وجود نداشت
از روی تخت بلند شد و به سمت حموم رفت
بدون اینکه براش مهم باشه کس دیگه ای هم تو اون اتاقه لباس هاش و بیرون حموم در آورد و رو زمین ریخت

تهیونگ که کم و بیش هوشیار بود با صدای در حموم کاملا بیدار شد
به سمت در چرخید و جونگ کوک لخت و دید که داشت دنبال لباس میگشت
پشت به ته بود و پایین کمر تا زانوهاش و یه حوله سفید پوشونده بود

کمر لختش توجه ته رو جلب کرد
چون زخمای زیادی داشت
جای چاقو ها و تیر هایی که خورده بود هنوز هم مونده بود

ته با نگاه ناراحتی به سمت کوک رفت
جونگ کوک اصلا متوجه حضور ته نشد و همچنان درگیر پیدا کردن لباس بود

ته نگاهی به زخمای کوک کرد و با مهربونی صورتش و رو کمر کوک گذاشت و محکم بدن لختش و بغل کرد

کوک برای یه لحظه خشکش زد
این دومین بار بود که کسی بغلش میکرد و این بار اون لخت بود خواست دستای ته رو از دور بدنش باز کنه که ته گفت: خیلی درد داشت وقتی اینقدر بدنت زخم شد؟؟؟

جونگ کوک نگاه غمگینی کرد
درد برای ثانیه هایی که گذرونده بود کلمه مناسبی نبود
زخم ها درد ها تیر ها سوختگی ها شلاق ها
همش به چیزی فراتر از درد معمولی بود

با صدای آرومی جواب داد : آره خیلی درد داشت

ته گونش و به کتف مرد فشار داد و گفت: کوکی گناه داره کوکی نباید اذیت بشه
جونگ کوک دست ته رو از خودش جدا کرد و به سمتش برگشت
تو قهوه تلخ چشماش خیره شد و گفت: مگه کوکی آدم بدی نیست تهیونگ؟

kookv baby doll [ Completed ]Where stories live. Discover now