تو لابی بزرگ شرکت چند تا مرد داشتن با هم حرف میزدن
خیلی از کارمند ها هنوز نیومده بودن اما رییسشون آقای رومانوف زود تر از همیشه اومده بود تا یکم با جیمین لاس بزنه جیمین همیشه صبح میومد و تا ظهر میموند
چون میخواست وقتی هم برای مینجی داشته باشه
یونگی و جیمین وارد ساختمون شدن جیمین بازدید کرد و گرفت و سعی کرد به استرسش غلبه کنهنگی پشت سر مرد وایساد و به شونش زد مرد بهش نگاه کرد و گفت: بله؟
با دیدن جیمین چشمش برق زد و همین باعث شد یونگی رو به جیمین بکنه و بگه: برو وسایلی که میخوای و بردارجیمین چیزی نگفت و رفت
رومانوف با تعجب گفت: من نمیفهمم چه اتفاقی داره اینجا میوفتهیونگی لبخند فیلمی زد و گفت: چطوره تو دفترتون صحبت کنیم
یونگی اصلا خواستار یه دستگیری و دردسر تو مسکو نبود
وارد اتاق کار مرد شد اتاق بزرگی که میز کوچیکی داشت یونگی بدون نگاه کردن به اتاق به چشمای رنجی مرد نگاه کرد و گفت: مین جیمین همسر منه، این و میدونید؟
رومانوف نیشخندی زد و پشت میز نشست کت مشکی رنگش و مرتب کرد و گفت: بله میدونم
یونگی دستاش و رو میز. کوبید و گفت: به چه حقی بهش دست زدی
کرد گستاخانه نگاه کرد و گفت: من جوابی به یه آدم بی سر و ته مثل تو نمیدم
یونگی نیشخندی زد و گفت: بی سر و ته ؟؟؟؟
زبونش و رو لبش کشید و میز و چپ کرد به چشمای ترسیده مرد نگاه کرد و گفت: مطمئن باش اگه دنبال دردسر بودم تا الان دخلت و میاوردم اما بهت رحم میکنم
یقه رومانوف و گرفت و گفت: دور و بر همسر من پیدات شه ببین چیکار میکنم آقای مدیر
خواست مشت بزنه که جیمین از پشت دستش و کشید و گفت: ولش کن یونگیا این میخواد ما رو تو دردسر بندازه
نفس محکمی کشید و مرد و رو زمین پرت کرد و از اتاق خارج شد
همه مدیر ها کارکنان جلوی در وایساده بودن یونگی مردم و کنار زد و به سمت در خروجی رفت جیمین هم دنبالش با وسایلی که بغل کرده بود می رفت
جیمین لبخند محوی زد و گفت: زخمی که نشدی؟
یونگی نگاهش کرد و گفت: چرا فکر کردی اون حرومزاده میتونه من و بزنه
جیمین سرش و پایین انداخت و گفت: من همچین فکری نکردم
نزدیک ماشین وایسادن جیمین به ماشین تکیه داد و گفت: اونجا ..... ام
یونگی ابرو بالا انداخت و گفت: چی؟؟؟
جیمین وسایلش و رو صندلی پشتی گذاشت و گفت: خیلی .... خیلی جذاب بودی اون طوری که رفتار کردی
CZYTASZ
kookv baby doll [ Completed ]
Fanfictionعروسک🍸 زوج اصلی : کوکوی ...... یونمین ژانر: عاشقانه درام امپرگ یه داستان کلیشهای یه مافیای بی رحم و هوسباز که به کسی نمیبازه یه پسر خوشگل و گستاخ که طعمه نگاه های هوس انگیز میشه ولی قرار نیست آروم و مطیع باشه اما........ یه راز بزرگ داره این را...