part 24

5.4K 765 147
                                    

جونگ کوک تو وان بزرگ نشست و چشماش و برای یه ثانیه بست
یه ماه از وقتی که ته بهش خبر پدر شدن و داده بود می‌گذشت کارای پاساژ با سهیم شدن دوستاش سبک تر شده بود و حالا وقت بیشتری برای ته داشت

در حموم باز شد و تهیونگ وارد شد بدون اینکه نگاهش کنه تو وان نشست ‌به پای کوک ضربه زد تا برای اون بیشتر جا باز کنه

جونگ کوک خنده آرومی کرد و گفت: هنوز قهری؟

ته هومی کرد و نگاهش به دیوار ساده حموم داد
جونگ کوک جلو تر اومد و گفت: بیب من ....

آب رو صورتش ریخت و گفت: فعلا قهرم

جونگ کوک موهاش و عقب داد و گفت: بیب من فقط خسته بودم گفتم که بعد حموم میرم برات میخرم

ته نگاه کوچیکی کرد و حرفی نزد
جونگ کوک گونه خشک ته رو نوازش کرد و گفت: بیب ..... ببخشید سرت داد زدم خیلی خسته و عصبی بودم قول میدم امشب ببرمت بیرون

ته نگاهی بهش کرد و گفت: هوم

جونگ کوک به تخسی پسر لبخندی زد و سرش و جلو کشید تا ببوستش
اما ته رو صورتش اب ریخت و پشتش و بهش کرد جونگ کوک ته رو از پشت بغل کرد و پهلو های حساسش و قلقلک داد
ته تو وان با صدای بلند می خندید و سعی میکرد از دست کوک در بره اما بی فایده بود چون جونگ کوک نمیذاشت از دستش در بره

_____________________

یونگی عصبانی رو مبل نشسته بود و با عروسک خرس طلایی مینجی بازی میکرد
اخماش تو هم گره خورده بود و با پاش ضرب گرفته بود

جیمین مینجی خواب و تو تختش گذاشت و وارد هال شد با دیدن یونگی که شدت عصبانی بود تعجب کرد بهش نزدیک شد و گفت: چی شده

یونگی بلند شد و عروسک و تو سینش کوبید و گفت: خوش گذشت جلستون آقای مهندس؟

جیمین با گیجی جواب داد: آره اما نمی‌دونم چرا مصالح .....

یونگی نگاه خشمگینی کرد که جیمین حرفش و خورد با شک گفت: آخه چی ناراحتت کرده

یونگی پوزخندی زد و ساکت موند

جیمین که عصبانی شده بود با صدای بلندی گفت: چه مرگته خوب

جیوو که ساعت و گردگیری میکرد با هیس آرومی گفت: آروم تر مینجی خوابه ها

جیمین با عصبانیت عروسک و پرت کرد و یونگی و به سمت تراس کشید دستش و محکم ول کرد و گفت: چته

یونگی نفس عمیقی کشید و گفت: رفتار امروزت جلوی شرکتت چی بود

جیمین اخمی کرد و گفت: کدوم رفتار

یونگی سعی کرد ارامشش و حفظ کنه بعد با صدای آرومی گفت: چرا باید دست اون مرتیکه دور کمرت می بود؟ هان؟

جیمین تازه یادش اومد یونگی داره چیو میگه فکر نمی‌کرد این و دیده باشه بزاقش و قورت داد و گفت: چیز خاصی نبود

kookv baby doll [ Completed ]Where stories live. Discover now