ep 6

9K 1.2K 419
                                    

صبح بود و جونگ کوک داشت تو باغ قدم میزد
اسلحه های از دست رفتش خیلی اعصابش و خورد میکرد
شاید معامله با برادرش راه حلی بود ولی نه وقتی که برادرش یه اشغال عوضی بود که میتونست زیر همه چی بزنه
در اصل جونگ کوک اصلا به تهیانگ اطمینان نداشت
حتی به ذره

نفس عمیقی کشید و سعی کرد خودش و آروم کنه
مردی درشت هیکل بهش نزدیک شد با صدای آرومی گفت: رییس با من کار داشتید؟
جونگ کوک به سمتش چرخید به صورت مردی که تازه به گروهش پیوسته بود نگاه کرد
همه میگفتن نباید به اون مرد اعتماد کنه اما جونگ کوک اون مرد و خیلی قبول داشت
با لحنی که توش پر از خستگی بود گفت: چند تا کار برات دارم تاپ .... اول اینکه پرونده کیم تهیونگ و برام پیدا کنی دوم اینکه دنبال تاریخ تحویل نزدیکترین محموله تهیانگ باشی

تاپ سرش و تکون داد و گفت: قربان جیوو هم برگشته یکم زخمی و خسته بود نتونست بیاد

جونگ کوک تایید کرد و گفت: خودم باهاش حرف میزنم

جونگ کوک از باغ عزیزش دل کند و وارد خونه شد
حال و هوای عمارت بهتر از روز های قبل بود
خدمتکار ها برگشته بودن و یکم شلوغ شده بود

داشت به سمت پله ها می‌رفت که حس کرد چیزی به پاش چسبیده
پشت سرش و نگاه کرد و دید مینجی شلوارش و محکم گرفته
خنده ای از رفتار شیرین دختر کرد و گفت: چطوری وروجک
مینجی و بغل کرد و گفت: بابات کجاس بچه
مینجی لبخند زیبایی زد و گفت: همو کوکی
( عمو کوکی )
و محکم گردنش و بغل کرد
جونگ کوک دختر کوچولو رو به خودش چسبوند
این بچه براش مثل بچه خودش عزیز بود
عاشق این دختر بود

از پله ها بالا رفت و اونجا جیمین و دید که داشت با یکی از خدمتکار ها حرف میزد با دیدن جونگ کوک به سمتش اومد و مینجی و از بغلش گرفت و گفت: هر کاریش میکنم بازم میخواد بره پیش عمو کوکی

جونگ کوک لبخندی به چهره بامزه مینجی زد و گفت: دلش برای عمو کوکی تنگ میشه ؟؟؟
این و گفت و دماغ کوچولوی مینجی و کشید
مینجی غرب زد و اخم کرد که باعث شد هر دو بخندن

جونگ کوک با یاد آوری چیزی اخم کرد و گفت: تهیونگ کجاس

جیمین گفت: تو اتاقت

جونگ کوک بدون حرفی ه سمت آخرین اتاق راهرو رفت که میدونست جیوو همیشه اونجا میمونه

بدون در زدن در و باز کرد و دید جیوو در حالی که داره باند ساعدش و محکم می‌کنه رو تخت آبی رنگ نشسته
اتاق جیوو کوچیک بود ولی پنجره بزرگی به باغ پشتی داشت و این دلنشینش میکرد
جونگ کوک در و بست و گفت: فلش و گرفتی؟؟؟

جیوو جعبه ای که کنارش بود و به سمتش پرت کرد و جونگ کوک اون و گرفت
جیوو آدم کم حرفی نبود و این حرف نزدنش قطعا نشونه خوبی نبود
جونگ کوک کنارش نشست و به زخم دستش نگاه کرد و گفت: چجوری زخمی شدی؟
جیوو اخم کرد و گفت: با چاقو

kookv baby doll [ Completed ]Where stories live. Discover now