Part 11

373 80 2
                                    


تهیونگ هیجان زده بود. به خوبی آزمون عملی رو پشت سر گذاشته بود و اسمش جزو پنج تای برتری بود که باالترین نمره

رو در این آزمون کسب کرده بودن. مطمئن بود که می تونه برای ترم پاییز ثبت نام کنه.

تهیونگ نگاهی به ساعت دیواری انداخت. هفت و نیم صبح بود. تهیونگ برای ساعت یازده وقت مصاحبه برای دانشگاه رو داشت.

میدونست که این مصاحبه ارزش خاصی نداره و بیشتر جزو مراحل اداری محسوب میشه. اما استرس برای مصاحبه و هیجانی

که شب قبل بعد از ورود به سایت دانشگاه و دیدن نمرهای که گرفته بود، بهش دست داده بود؛ تهیونگ نتونست زمان طوالنی

رو بخوابه و برای اینکه پسر کوچکتر رو توی روز تعطیلش بیدار نکنه از اتاق بیرون اومده بود و حاال روی کاناپه مشغول ور رفتن با گوشیش بود و پیام های دوستاش رو نادیده میگرفت.

بعد از اومدن نتایج تهیونگ ذوق زده بود و نتیجه رو توی گروه چت دوستانهای که داشت به اشتراک گذاشته بود.

بعد از اون، تمام پیام هایی که فرستاده میشد بهش گوشزد میکردن که باید برای این اتفاق جشن بگیره. نیازی نیست که جشن بزرگی باشه ولی باید به دوستهاش شیرینی قبولی می داد.

تهیونگ با اینکه دیر تصمیم گرفت خودش رو برای آزمون عملی، به جای درس خوندن برای آزمون تئوری، آماده کنه. موفق شده

بود نمره عالی بدست بیاره. کمی بعد از اینکه تصمیم گرفت خودش رو برای ورود به دانشگاه آماده کنه، متوجه شد که استعدادی برای حفظ کردن اون همه درس و آماده شدن برای آزمون ورودی دانشگاه نداره. قصد داشت بیخیال درس خوندن بشه ولی جونگ کوک مخالف بود.

پسر کوچکتر رشته مورد عالقه تهیونگ رو پرسید. بعد از اون کمی پرس و جو کرد و یک شب دوان دوان و هیجان زده به

خونه اومد. جونگ کوک بدون اینکه برای باال اومدن نفسش صبر کنه، تند و بدون وقفه برای تهیونگ توضیح داد که برای رشته

مورد علاقه تهیونگ، علاوه بر آزمون سراسری و آزمونهای ورودی دانشگاه، میشد با قبولی در آزمون عملی هم برای ثبت

نام اقدام کرد. هرچند فقط دانشگاههای کوچکتر و محلی چنین امکانی داشتن.

تهیونگ ذوق زده خودش رو توی آغوش جونگ کوک انداخته بود. پسر بزرگتر از اول هم قصد نداشت به خودش امید بده که

میتونه به دانشگاههای بزرگ و مشهور بره. شنیدن این خبر براش از کافی هم بیشتر بود.

بعد از اون پسر کوچکتر در تمام مراحل همراه تهیونگ بود.

جونگ کوک عادت داشت که صبح ها زود از خواب بیدار بشه بنابراین همیشه صبحانه آماده می کرد و روزهایی که تهیونگ

One More DayWhere stories live. Discover now