Part 8

413 83 3
                                    


آشپزی جونگ کوک عالی بود. تهیونگ تا جایی که می تونست از نهاری که جونگ کوک پخته بود، خورد. با شکم پر کار کردن سخت بود ولی تهیونگ به جونگ کوک قول داده بود و جونگ کوک آدمی نبود که به راحتی از کنار چنین وعده هایی عبور کنه.

تهیونگ به جونگ کوک کمک کرد تا جای مناسبی برای وسایل کمی که با خودش آورده بود، پیدا کنه. با یک چسب زرد رنگ، نوار باریکی رو درون کمد و درست جایی که وسط کمد بود، ایجاد کرد. تعداد زیادی از رخت‌آویزهای خالی که داشت رو به جونگ کوک داد تا بتونه برای آویزان کردن لباس هاش از اون ها استفاده کنه. باقی مانده رخت آویز های خالی رو هم در محدوده خودش گذاشت تا در صورت نیاز از اون ها استفاده کنه. کمد دوتا کشوی بزرگ داشت. تهیونگ تمام وسایلش رو که نیازی به آویزان شدن نداشتن یا اصلأ چنین امکانی برای اون ها وجود نداشت رو مرتب تا کرد و توی کشوی دوم قرار داد. با اینکه میدونست اونها زمان زیادی مرتب نمیمونن. کشوی اول کاملأ خالی شد و جونگ کوک وسایلی مثل جوراب و لباس زیر یا بعضی از تیشرت ها و شلوارک هایی که چروک نمیشدن رو تا کرد و توی کشو چید. جونگ کوک نیاز به وسایلی مثل مسواک و حوله داشت که باید خریداری میکرد. تهیونگ علاقه‌ای نداشت که از خونه بیرون بره ولی جونگ کوک قصد نداشت مقابل غرغرهای تموم نشدنی تهیونگ کوتاه بیاد. در نهایت جونگ کوک بود که پیروز شد و تهیونگ رو به همراه خودش به نزدیک ترین فروشگاه برد تا اقلامی که نیاز داشت رو خریداری کنه. تهیونگ بی هدف بین قفسه ها میچرخید و اگر خوردنی یا یکی از وسایل تزیینی و بامزه توجهش رو جلب می کرد به دور از چشم جونگ کوک اون رو توی سبد خرید می گذاشت. جونگ کوک متوجه کار تهیونگ میشد ولی از اونجایی که پسر مقابل

تمام تلاشش رو می کرد تا این کار رو یواشکی و به دور از چشم جونگ کوک انجام بده، جونگ کوک حرفی نمی زد و خودش رو

بی خبر نشون می داد.

هر دو پسر بعد از خرید وسایلی که نیاز داشتن، یا نیاز نداشتن ولی اون رو توی سبد خرید انداخته بودن، با دست هایی که پر

بود و کیسههای خریدی که به هم می پیچید و راه رفتن رو سخت می کرد، کوچه هایی که باریک و تاریک بودن ولی سریعترین راه به خونه محسو ب میشدن رو انتخاب کردن. کوچه‌ها خلوت بودن. تنها آدم هایی که گوشه و کنار اون دیده میشدن، افرادی مست و نئشه بودن که از شلوغی شهر فرار کرده و گوشه ای کثیف از کوچه خودشون رو مچاله کرده بودن.

جونگ کوک : دیگه هیچوقت از این مسیر استفاده نمیکنم!

تهیونگ کیسه های خرید رو توی دستش جابه جا کرد و جواب داد:

ولی این کوتاه ترین مسیره! از این راه زودتر میرسیم!

جونگ کوک یکی از کیسه ها رو از دست تهیونگ گرفت.

One More DayTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang