☁️part2☁️

1.2K 187 22
                                    

روز ها می گذشت و لان ژان با زخم هایی که به تن و روحش نشسته بود در خلا دنیای بی جاذبه از نبودن وی یینگ و حسرت نجات ندادنش درد میکشید و معلق بود

سکوت سرد فاصله ها تنش رو میلرزوند و وقتی به نبودنش فکر میکرد از درون می سوخت روزی که آخرین نگاه سرد و درد کشیده شو به چشمهاش دوخته بود

آروم آروم صداش به سکوت و چشمهاش به تاریکی عادت میکرد و وانگجی هر روز رو با مرور خاطرات دیروز و غم نبودنش و سکوتی سنگین شتابان در پی زمان بی هدف میرفت تا روزهای تبعید رو سپری کنه

********

ارباب درخشش بی انتها با دیدن کمر خم شده عموش لان چیرن به طرفش رفت تا کمکش کنه

_عمو

لان چیرن با نگاهی غم زده بهش نگاه کرد

_ حال وانگجی چطوره زوو جون؟

نگاهی به چهره نگران عموش انداخت این مرد با تمام سختگیری هاش برای اون و وانگجی پدری کرده بود

_وانگجی روزهای خیلی سختی رو میگذرونه اون مریضه عمو

_ باید فراموش کنه راهی غیر از این نیست تمام دنیای تذهیب گری باید نام و خاطره وی ووشیان رو فراموش کنه اینطوری شاید همه به آرامش برسن

_غیرممکنه، میدونم هیچ وقت فراموش نمیکنه همونطور که مادرمونو فراموش نکرد اون حتی گریه هم نمیکنه اما از چشمهاش معلومه اشک هایی که به بزرگی سکوتش گوشه چشمش جا خوش کردن

_ قتل عام  سه هزار تذهیب گر  زو جوون ، اسم فرمانده ایلینگ کنار وانگجی برای لکه دار کردن پیشینه و اعتبارش تو دنیای تذهیب گری کافیه نباید بزاریم این اتفاق بیفته

_ عمو به خودم این اجازه رو میدم که بگم کل دنیای تذهیب گری در مورد زندگی فرمانده ایلینگ زود قضاوت کردن

لان چیرن با صدایی کمی بلند تر از حد معمول تشر زد

_لان شیچن

_زندگی برادر من سرگردون معیار سنجش حق و باطل بقیه شد عمو، وانگجی در حسرت اینکه نتونسته ارباب جوان وی رو متقاعد کنه و برش گردونه میسوزه

دلتنگ کسیه که گمان میکردم با اومدنش به تنهایی وانگجی پایان داده اما با رفتنش علاوه بر زندگی خودش به زندگی وانگجی هم پایان داد

کارهای اون غیر ارادیه فکر کردن به وی یینگ ،به کارهایی که میتونست نجاتش بده ولی فرصت نشد به آخرین نگاهش، اگر من جلوش رو بگیرم یعنی نفس برادرم رو قطع کردم و احمقانه اس اگر نفهمم و اصرار کنم

***********

_لان ژان

_لان ژان با توام،هانگوانگ جون؟ ارباب نور درخشان

_اومم

_میگم این جاده کجا میره؟

لان ژان بی توجه به سوال وی یینگ به راهش ادامه داد

***********

این جاده جایی نرفت این تو بودی که رفتی

صدایی تو گوشش پیچید

_لان ژان؟ میدونستی دوستی با من کلی مزایا داره

خودش بود؟

_هیس حرف نزن وی یینگ بزار یه لحظه آروم بگیرم

_لان ژان من برگشتم کجایی؟

لان ژان؟ نگران ، منتظر ، تنها ،دلتنگ و زخمی

این روزا همه اینا منم

_ برگشتی وی یینگ؟ آرومم کن، آرومم کن

_اه لان ژان چرا انقد ساکتی؟حرف بزن حرف،حرف میاره

_ امم ولی حرف تو اشک

How are you going to come back?

چطوری میشه تو رو برگردونم؟

دوستش داشته باشید و ووت و کامنت یادتون نره
ممنون میشم نظرتون رو بگید کیوتی ها 🐰☁️

#Myeoni

☁️The untamed☁️Where stories live. Discover now