☁️part 16☁️

590 91 34
                                    

مقابل درخت مگنولیا راه باریکه ی سنگفرش شده ای از سنگ های سفید وجود داشت تعلیم دیده های حزب گوسو لان با ردای بلند و سفید و پیشونی بند در حالیکه تعداد کمی کتاب با خودشون داشتن به طرف عمارت ارکیده میرفتن تا در مراسم سخنرانی صبحگاهی شرکت کنن و خبری از یک جفت یشم قبیله لان نبود

وانگجی با ملایمت به خرگوشا هویج میداد با شنیدن صدای پایی از پشت سرش همون طور که یکی از خرگوش ها تو بغلش بود از جا بلند شد

_برادر

ارباب درخشش بی انتها لبخندی زد

_به نظر میرسه اون کوچولوهای نرم خرگوش هستن اینطور نیست؟

_بله برادر اونا هدیه ای از طرف وی یینگه و من قبول کردم ازشون نگه داری کنم

_هیچکس تا حالا تو مقر ابر همچین چیزایی نیاورده تا حالا نشنیدم کسی دست به همچین کاری بزنه

به نظر می رسید اخم کمرنگی رو صورت وانگجی نشست انگار که نگران چیزی باشه گفت

_میدونم...اما من بهش قول دادم...نمیتونم زیر حرفم بزنم

شیچن نگاهی به وانگجی کرد یکی از خرگوشا رو تو بغلش نگه داشته بود یه خرگوش سفید با بینی صورتی رنگ و کنار پاش یه خرگوش دیگه با گوشای بلند بود که سعی داشت از چکمه هاش بالا بره و خودشو به آغوش وانگجی برسونه

_چطور ممکنه یه گفتگوی معمولی بین دوتا پسر به عنوان یه عهد جدی در نظر گرفته بشه؟واقعا بخاطر همچین موضوعی داری این حرف رو میزنی؟

وانگجی تبسمی کرد و نگاهشو به زمین داد و هیچ حرفی نزد

لان شیچن لبخندی زد

_باشه اگر عمو چیزی درباره این موضوع پرسید باید همه چیز رو براش توضیح بدی این روزها داری کلی وقت براشون صرف میکنی

وانگجی متواضعانه ادای احترام کرد

_ ممنون برادر کمی مکث کرد و ادامه داد رو درس هام تاثیری نمیزارن

_میدونم وانگجی هر چند بهتر اینه که به عمو نگی کی این خرگوشا رو بهت هدیه داده و سپرده دستت وگرنه عصبانی میشه و هر جوری زیر سنگ هم که شده مجبورت میکنه تا این کوچولوهای نرم رو بفرستی ردِ کارشون

با شنیدن این حرف وانگجی خرگوش رو محکم تر بغل کرد لان شیچن لبخندی زد و دستشو دراز کرد و با نوک انگشت بینی صورتی خرگوش رو نوازش کرد و بعد هم به آرومی از اونجا رفت

وانگجی منتظر میموند تا بار دیگه از دور نظاره کنه قدم های مردانه کسی رو که لبخندش رو حتی ماه نداشت و وانگجی  نبودش رو با هر رنگی معصومانه نقاشی میکرد اما نمی دونست بودنش رو چطور نقاشی کنه که وی یینگ اونجا فقط کنارش باشه

☁️The untamed☁️Donde viven las historias. Descúbrelo ahora