☁️part 22☁️

573 99 26
                                    

با هر نفسی که می کشید قفسه سینه اش با سنگینی و درد بالا و پایین میرفت قلبش تو فشار وحشتناکی بود و هر آن میرفت که منفجر بشه همه جا تار بود و به زحمت صدای اطرافیانش رو می شنید

آمینگ بی اون که گناهی کرده باشه گناهکار بود و محکوم بود به درد کشیدن درد هایی که جونش رو به لبش میرسوندن و طعنه هایی که تیغ میشدن و وجود نحیفش رو زخمی میکردن دست های بی جونش بالا اومد و برآمدگی شکمش رو آروم نوازش کرد دندون روی جیگر گذاشته بود و این شکنجه رو تحمل میکرد به امید سلامت بودن جگر گوشه اش که همدم همه تنهایی هاش بود

جنب و جوش طفلش رو حس میکرد قطره اشکی از گوشه چشمش چکید آمینگ در آرزوی دیدن فرزندش بود فرزندی که به جای کنیز بودن مایه دلگرمی و مباهاتش بشه

برای رسیدن به این آرزو راه های طولانی رو طی کرده بود و تو معابد خدایان آسمانی شمع روشن کرده بود و هدایای زیادی رو پیشکش کرده بود

چشمهای آمینگ با بی قراری اشباح سیاهی رو که در اطرافش در رفت و آمد بودن رو دنبال میکرد

قابله روستا به بالین آمینگ رسید سایه سنگین مرگ همه جا حس میشد آمینگ با صدای ضعیفی ناله میکرد همه وجودش زیر این بار سنگین به لرزه افتاده بود

دو دختر کوچک آمینگ با موهای عرق کرده که به صورتشون چسبیده بود و با نگاهی براق از اشک به مادرشون خیره شده بودن مادری که مادر بودنش سند گناه غیر قابل بخشش اش بود

لیانگ و نینگ برادر میخواستن تا گهواره اش رو تکون بدن برادری که کوه بشه و پناهشون بده و غصه های قلب کوچیکشون رو درمان کنه در جایی که فقط پسر ها بچه های خانواده محسوب میشدن

عرق سردی که به پیشونی آمینگ نشسته بود نشون میداد تو جهنم انتظار دست و پا میزنه به امید دیدن پسری که سند رهایی اش باشه

قابله کمربند لباسش رو باز کرد سینه آمینگ برای بلعیدن کمی هوا پر پر میزد دست سیاهی به دور گردنش پیچید و راه نفس کشیدنش رو بست در حال خفه شدن بود دست و پا میزد و تقلا میکرد و تلاش های قابله راه به جایی نمی برد

نگاه هراسان قابله نشان از فاجعه ای میداد که در حال وقوع بود زایمان ساده و آسانی نبود دندان های آمینگ در هم قفل شد صدای فلوتی که در سیاهی شب به گوش می رسید به وجودش ارامش میداد چشمهاش و بست و از حال رفت

قابله با حالی آشفته درمانده لب زد

_شبح سیاه

مرگ در یک قدمی زن بیچاره بود آمینگ با دشمنی نامرئی رو به رو بود

دور بسترش خط های سیاهی کشیدن و بازوهای دختر بخت برگشته رو با نخ درِ بند مشک آب محکم بستن و با نیل و ذغال سیاه رو صورت و گردنش نقش های سیاهی کشیدن و طلسم هایی رو که تحت عنوان طلسم فرمانده ییلینگ از مردی که ادعا کرده بود شاگرد ییلینگ لائوزو بوده تهیه کرده بودن سر تا سر اتاق آویزون کردن تا شبح سیاهی رو که کمی اونطرف تر با لبخندی زهرآگین به آمینگ خیره شده بود رو از اونجا دور کنن

ضربه های بیرحمانه سیلی روانه صورت زن زائوی نیمه جان میشد و آمینگ در حالیکه با مرگ دست و پنجه نرم میکرد خونی تو صورتش نمونده بود

لحظه ها در پس اضطراب و بیم و امید سپری میشد آمینگ چشمهاش رو کمی باز کرد و قبل از اون که حتی لب هاش رو حرکت بده چشمهاش برق زد و نوری که به سرعت خاموش شد و تکون های شدیدی که پیکر ظریفش رو به لرزه درآورد

قابله با دست های خون آلود طفل رو از مادرش جدا کرد و فریاد زد

_بچه یه پسر سالمه

گریه های معصومانه نینگ و لیانگ برای درد کشیدن مادرشون تو صدای خوشحالی کردن بقیه برای به دنیا اومدن برادرشون گم شد

کمی آن طرف تر آمینگ برای همیشه آروم گرفته بود نوزاد معصومانه در پی شیر بود و مادری که چشم از دنیا فرو بسته بود بی اون که حتی فرصت دیدن طفلی که آرزوی دیدنش رو داشت داشته باشه و صدای فلوت سیاهی شب رو درهم می شکست و دردی که پایان نداشت

**********

بی وقفه خودش رو به ییلینگ رسونده بود برای لان وانگجی انتظار زیباترین نقاشی دنیا بود وقتی حاصل تصویرش لبخند وی یینگ میشد، وی یینگ همیشه بیخیالش،منتظر کسی بود که هیچ وقت فکر اومدن نبود و کاش صدای خسته پاهاش مثل شیطنت هاش غافلگیرش میکرد

و صدای فلوتی که در فضا طنین انداز بود و سکوت شب رو می شکست

☁️☁️☁️☁️☁️

سلام عزیزان حالتون چطوره؟ کلی دلم براتون تنگ شده بود💗
یه چیزی فکرم رو درگیر کرده بود لازم دیدم در موردش توضیح بدم شاید سوال کسی هم باشه

احساس سوختن به تماشا نمیشود🕯💔

۱۶ سال دوری دلتنگی و درد و انتظار برای کسی که همه میگن مرده و قلب تو هیچ وقت باورش نکرده واقعا زمان کمی نیست اصلا

انتیمد یعنی پا به پای لان ژان منتظر بودن و دردش رو تو تک تک لحظه های نبود وی یینگ حس کردن صبور باشید لحظه های خوب میرسن🌸❤

نکته بعد اینکه وضع تفاوت سین و ووت واقعا ناراحت کننده اس لطفا اگر انتیمد رو دنبال میکنید میشه برگردید و به پارت هایی که ووت ندادید ووت بدین؟ اگر همینجوری ادامه پیدا کنه شرط ووت داریم 🐇

بچه ها دوست داشتم روند اپ مرتب باشه ولی شرایطشو ندارم در حال حاضر، پس مثل همیشه هر وقت که بتونم آپ میکنم حتما منتظر ووت و کامنت های قشنگتون هستم بوس رو سرتون🌸🐇

#Suibian_Myeoni

☁️The untamed☁️Nơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ