☁️part 21☁️

640 94 31
                                    

_رفتن به راه حق کار قلبه نه کار عقل برای اینکه مشکلات رو حل کنی قوانین دنیای تعلیمات بهت کمکی نمیکنه از قلبت کمک بگیر تو کسی هستی که به نفس خودش اگاهه قلبت به کمکت میاد تا حقیقت رو کشف کنی فقط تو اینه آدم دیگه ای هست که میتونی خودت رو کامل ببینی حتی اگر همه راه ها هم بسته باشه بالاخره روزنه ای از نور توی تاریکی به طرفت میاد

**********

_نیاز دارم بیای من رو با خودت ببری من گم شده ام لان ژان
احساس میکنم همیشه منتظرم

_وی یینگ

دلتنگ که میشد خوب ترین خاطرات هم بیرحم ترینشون میشدن

در این هیاهوی درد و انتظار به وی یینگ محتاج بود به زندگی دوباره اش،اشتیاق برای دیدن دوباره لبخندش به چشم هایی که آرومش کنه وانگجی به یک عمر دیوانگی وی یینگ محتاج بود

به پاهایی که کنارش قدم بزنن تا اونجا که آروم بگیره به دست هایی که بالا بیاد و اشک های وی یینگ رو پاک کنه و نگذاره اشک بریزه به صدایی که اسمش رو بخونه و به کلامی که نشانی از رفتن نداشته باشه

ازش میخواستن از حرف زدن به جای نیروی شیطانی استفاده کنه؟زخم هایی که به وجودش زده بودن سطحی نبود که با حرف زدن خوب بشه

وی یینگ شاید با دل پر رفته بود و هر چیزی که بردنی بود رو با خودش برده بود لبخند های روشنش کوچک ترین نشانی از وجودش و خاطره هاش و اونچه رو که موندنی بود رو از خودش به جا گذاشته بود غم و درد بی پایانش اشک های مظلومانه اش و حسرت برگردوندن و نجات دادنش وی یینگ حسرت همه چیز رو به دل وانگجی گذاشته بود

دلش به رفتن بود که از نبودش میگفت؟دلش به رفتن بود و گرنه موندنی ها که از رفتن نمیگفتن وی یینگ اونقدر آروم رفته بود که حتی دلتنگ صدای قدم هاش میشد اونقدر بغض هاشو خورده بود و خندیده بود که همه باور کردن چیزی نیست اگر وی یینگ برگشته بود دیگه تنهاش نمیزاشت

حالا می فهمید چرا دنیای تعلیمات و آدمهای به اصطلاح خیرخواه و عدالتمندش تقاص اشک ها و درد های وی یینگ رو پس نداده بودن نفرین های وی یینگ نگرفته بود
نفرین باید از ته دل می بود و دل شکسته ی وی یینگ که ته نداشت

وانگجی با همه قلبش باور داشت وی یینگ به بچه ها آسیب نمیزنه

شب ها در یون شن سرد و ابریه

درخشش نقره ای ماه قلب رو ملامت میکنه

و نسیم ملایمی آن را می نوازد

مردی تنها بارش برف رو تماشا میکنه

زل زده به روز های از دست رفته

عطر شراب لبخند امپراطور گوسو

که در زیر برف زیبا پنهان میشه

نواهای ساز گیوچین در اتاق سکوت

ملودی پرس و جو از ارواح رو در هوا طنین انداز میکنه

هنوز داری پرس و جو میکنی؟

سوال از مردم مجنون در گذشته

چه کسی دور از اینجاست؟

دوباره از یک مرده دیگه بپرس

چه اندازه سیاهی و سفیدی از آبرو و نیکنامی می‌ کاهد؟

میتونی فراموش کنی؟

ما در یون شن عهدی بستیم

فراتر از زمان و مکان فراتر از مرگ و زندگی

حالا تو کجایی؟

آن تبادل نگاه فراموش نشدنی

نجیب زاده ای نورانی که با فیض و برکت خود

بر فراز جهان میدرخشد

کسی که شهرتش بخاطر حمایت از عدالت در هنگام آشوب است

با این حال نمیپذیره که فراموش کنه

به دنبال رد پای روز های گذشته است

صدای چکاچک شمشیرش بیچن بلند است

نمی تواند از آشفتگی عشق و نفرت و درست و غلط اجتناب کنه

صدای ساز گیوچین در اتاق سکوت

ملودی پرس و جو از ارواح را در هوا طنین انداز میکنه

هنوز داری پرس و جو میکنی؟

سوال از مردم مجنون در گذشته

چه کسی دور از اینجاست؟

دوباره از یک مرده دیگه بپرس

چه اندازه سیاهی و سفیدی از آبرو و نیکنامی می کاهد؟

میتونی فراموش کنی؟

ما در یون شن عهدی بستیم

فراتر از زمان و مکان فراتر از مرگ و زندگی

و حالا تو کجایی؟

آن تبادل نگاه فراموش نشدنی

هنوز داری پرس و جو میکنی؟

صرف نظر از جنون مردم گذشته و حال

چه کسی دور از اینجاست؟

درکش سخته که سیاه و سفید چطور دیده میشن

و شرافت و پستی چطور اندازه گیری میشه؟

میتونی فراموش کنی؟

حتی وقتی همه تماشاگران پراکنده شوند

تنها تو را نمیتوانم فراموش کنم

حالا در کنار تو هستم

امیدوارم از آخرین دیدارمان خوب بوده باشی

با توام ای رفته از دست هر کجا باشم غمت هست....

دلتنگتان بودیم خوبید؟
پارت اصلی رو که نوشتم نمیدونم کجا گم و گورش کردم😂 اینو سر هم هولکی نوشتم و اونی که میخواستم نشده ببخشید دیگه
شما هم با وانگجی منتظر دیدار وی یینگید؟

انتیمد رو به دوستاتون معرفی کنید تا بنده امتحانمو بدم و برگردم بوس رو سرتون که منتظرش میمونید🐇🌸

تا درودی دیگر بدرود

#Suibian_Myeoni

☁️The untamed☁️Donde viven las historias. Descúbrelo ahora