☁️part8☁️

660 97 28
                                    


بارون بی وقفه میبارید و از جنگل صدای گریه های زنی جوان هر بار
به تن جیانگ چنگ رعشه می انداخت باد چنگ مینداخت و میخواست زمین رو از جا بکنه غرش های آب جیغ پرنده های آسمون رو خفه میکرد

_آشیاااان،آچنگ

درمونده چرخید

_خواهر کجایی؟

_آچنگ؟شیان شیان دوباره گم شده باید پیداش کنم آشیان
از صدای پارس سگ میترسه

جیانگ چنگ نالید

_آ لی برگرد، بگو با  آ لینگ بی مادر چیکار کنم؟

_آ لینگ تو رو داره آچنگ، باید آشیان رو پیدا کنم چرا حواست به برادرت نبود آچنگ؟من آشیان رو به تو سپردم باهاش چیکار کردی؟با برادرمون چیکار کردی آچنگ شیان شیان زخمی بود مگه نمی دونستی زخمی که رو تن شماها باشه به جون من میفته؟

_خواهر

سراسیمه از خواب پرید

_نرو خواهش میکنم

اونقدر دلتنگ بود که به گریه افتاد ‌جین رولان کوچک در گهواره به آرومی به خواب شیرینی فرو رفته بود بدون اینکه بدونه چه فاجعه ای خانواده اش رو ازش گرفته و هر بار که نگاه جیانگ چنگ به نوزاد خواهرش میفتاد خنجری نامرئی قلبشو پاره میکرد در آینده باید چه جوابی به جین لینگ میداد؟

دلش برای آ لی تنگ شده بود هر دقیقه هر ثانیه هر لحظه نمی تونست نبودنش رو تحمل کنه فقط خواهرش نبود تمام وجودش بود تا پای مرگ دوستش داشت حاضر بود جانش رو فدای خواهرش کنه و در عوض اون فقط بخنده اما حالا نه جانی مونده بود نه خواهری

جیانگ یانلی با مهربانی هاش دل پر دغدغه جیانگ چنگ رو آروم میکرد اما حالا در دلش آشوبی بود که پایان نداشت کافی بود آ لی برگرده با برادرش حرف بزنه و مهربانی هایش را به پاش بریزه

به وی یینگ حسودی میکرد نبود خواهر رو تاب نیاورده بود

قبل از به دنیا اومدن جین لینگ قرار بود فرزند یانلی دنیای دایی هاش بشه تنها کسی که بعد از جیانگ یانلی میتونست پاره تن هر دوتاشون باشه

ولی حالا نه جیانگ یانلی بود نه وی یینگ و جیانگ چنگ تنها دنیای جین لینگ بود

جین لینگ کوچکِ بی دفاع،تنها و بی کس

و جیانگ چنگ تنها تر و بی پناه تر جین لینگ پدر و مادر نداشت و جیانگ چنگ با وجود غم پدر و مادر و خواهر از نسبت های خونی که می گذشت تنها پشت و تکیه گاه و دوست زندگیش رو هم از دست داده بود

با همه زخم های چرکین خیانتی که بهش شده بود باز هم  خوب میدونست وی یینگ و جیانگ چنگ یه روح در دو بدن بودن جونش به جون برادرش بسته بود زخم هایی که به تن برادرش نشسته بود روحش رو به درد میاورد

وی یینگ تکیه گاه امن و استوارش بود با همه اذیت کردن ها و سربه سر گذاشتن هاش با دعواها و مسخره بازی هاش

کاش خواهرش کنارش بود وی یینگ همیشه به حرف یانلی گوش میکرد کاش آ لی اینجا بود و به گوش وی یینگ میرسوند که انقدر دوستش داره که نمیدونه اگه روزی قرار به جدایی باشه نمیدونه چی قراره بهش بگذره کاش این رو به وی یینگ گفته بود تا همیشه کنارش بمونه فرقی نمی کرد چه اتفاقی بیفته جیانگ چنگ همیشه به حضورش محتاج بود

_آ لی کاش تو به وی یینگ میگفتی که چقدر زندگیم به بودنشه پس هیچ وقت نره ، تنهام نزاره

My sister is a kind angel with a heart full of love and sweet laughs so much in my heart that I can not stop looking at her when I look at you I am overwhelmed by your kind look

خواهرم یک فرشته مهربونه با قلبی پر از مهر و خنده هایی شیرین اونقدر به دلم نشسته که نمیتونم از نگاه کردن بهش دست بردارم
خواهر به تو که نگاه میکنم غرق در نگاه مهربانت میشوم💗

در اصل با پارت قبل یک پارته یکم دیر شد
نظرتون در مورد روند داستان چیه؟
دوستش داشته باشید🐇☄

☁️The untamed☁️Dove le storie prendono vita. Scoprilo ora