Part 21: Deal (2)

877 180 388
                                    

هایییی. سورا با یک قسمت پاره کننده دیگه اومده.
چطورین؟
اگه خسته این الان نخونین چون این قسمت پر اطلاعاته مغزتون ارور میده. یعنی یکی نبود بهم بگه این چپتر لعنتی رو چرا سه قسمت نکردی.

خب خوش بگذره.
وت یادتون نره. 😗

تهیونگ همه تلاشش رو می کنه تا عقب نکشه. این کار کل هدفش رو به باد میده. نه، در عوض به جلو خم میشه تا بوسه ملایمی روی لب‌های سرد جانگکوک بزاره. "واسم مهم نیست. تا وقتی با هم باشیم برای هرچیزی آماده ام."

جانگکوک بین بوسه‌ با گرمی و طوری که نفسش لب‌های تهیونگ رو قلقلک میده میگه. "مطمئنی؟"

تهیونگ لبخندی میزنه، لبخندی که این بار واقعیه. "مطمئنم." دست‌هاش رو دور گردن جانگکوک حلقه می کنه. "حالا خفه شو و ببوسم."

حالا شد. جانگکوک خنده کوچیکی می کنه. همین کافیه. تهیونگ با شادی این رو میپذیره و برای اولین بار راضیه. جانگکوک از دستش نرفته. هنوز اونجاست و زیر اون همه آسیب دفن شده. این وظیفه تهیونگه که اون رو بیرون بکشه. وظیفه ای که با کمال رضایت انجامش میده.

بوسه ادامه پیدا می کنه، جانگکوک دستش رو زیر پیراهنش میبره و پوستش رو نوازش می کنه و انگشت‌های تهیونگ حریصانه موهاش رو میکشه. جانگکوک به جلو خم میشه و تهیونگ رو روی مبل میخوابونه. دست‌هاش رو به سمت لگن تهیونگ میبره و تهیونگ گردنش رو رها می کنه تا پیراهنش رو بالا بکشه.

کاملا فراموش کرده کجان و کی ان. (م: باز حشر اینارو فرا گرفت 😒🔪) کاملا روی بوسیدن دوباره و دوباره لب‌های جانگکوک متمرکز شده، روی بازی با زبونش و روی حس کف دست‌هاش روی لگنش. بدن هاشون بهم میپیچه، یکی میشه و دمای بدنشون بالا میره. تهیونگ کم کم حسش می کنه. حس ولع، نیاز به اینکه جانگکوک باهاش یه کاری بکنه.

کاملا آماده ست که جانگکوک ناگهان دست میکشه. "صبر کن." بین نفس‌های داغش میگه. "نمیتونیم."

اخم کمرنگی روی صورت تهیونگ میشینه، و جانگکوک رو تماشا می کنه که با چشم‌های درشت شده اون رو ثابت نگه داشته. اونم میخواد، ولی حاضر به رها کردن نیست. هنوز نه.

اوه، ولی اینجوری نمیشه. تهیونگ از صبر کردن خسته شده. دیگه صبر نمیکنه.

با اینکه وزن جانگکوک تماما روش افتاده، موفق میشه صاف بشینه. جانگکوک خودش رو عقب میکشه و تهیونگ همزمان روی مبل هلش میده. جانگکوک با ناله متعجبی به پشت میفته. تهیونگ بدون اتلاف وقت روش خیمه میزنه و اینجوری جاشون رو عوض می کنه.

"جین احتمالا خوابه و ریچارد و جیمین بیرونن." انقدری به جلو خم میشه که وقتی دوباره صحبت می کنه لب‌هاش، لب‌های جانگکوک رو لمس می کنه. "هیچکس مزاحممون نمیشه."

جانگکوک دستی روی سینه اش میزاره و جلوش رو میگیره. "نمیدونیم ‌کی‌ برمیگردن."

تهیونگ لبخند شیطنت آمیزی که روی لبش نقش میبنده رو حس می کنه. "خب پس، بهتره سریع تر تمومش کنیم."

Agust D 2Where stories live. Discover now