های گایز
میدونم خیلی از آپدیت قبلی گذشته و من یکم سرم شلوغه و فعلا نمیتونم راجب برنامه اپدیت قولی بدم ولی سعی میکنم زودتر اپ کنم.
ده ماه بعد…
هوسئوک یه جورایی دچار دجا وو شده (م: اینکه حس میکنی به چیزی قبلا اتفاق افتاده)
درحالی که به یه صندلی بسته شده مرد مو بلوند داره نگاهش می کنه. به جز اینکه اینبار سئوکجین اینجاست، با یه کرونومتر دستش و در حال نت برداری.
هوسئوک با آهی تسلیم میشه. "گیر کردم." نیم ساعته که داره ول ول میخوره و تلاش می کنه باسنش رو از اون صندلی جدا کنه.
دکتر در حالی که با علاقه حرفه ای بررسیش می کنه جواب میده. "نکته همینه هوپ."
هوسئوک با خنده طعنه آمیزی جواب میده "نه بابا. منظورم اینه که نمیتونم خودم رو از صندلی آزاد کنم."
سئوکجین اون نگاه رو بهش میندازه، ترکیب سرنوشت سازی از واقعا؟ و من وقت واسه این چیزا ندارم…
دکتر نصیحتش می کنه "فکر کردی کسایی که بدزدنت این کارو واست آسون میکنن؟ اون موقع طناب ها محکم تر و اوضاع پیچیده تر میشه. اگه الان نتونی خودتو خلاص کنی وقتی واقعا همچین اتفاقی بیفته عمرا نمیتونی در بری."
هوسئوک دوباره سعی می کنه بازوهاش رو آزاد کنه و مثل یه نوزاد تو صندلیش بالا پایین می کنه. سرش رو عقب میندازه و زیر لب فحش میده.
سئوکجین میگه "اگه فکر کردی همچین چیزی کمکت می کنه دوباره فکر کن." و چیز دیگه ای یادداشت می کنه.
عوضی.
هوسئوک تصمیم میگیره از یه راه حل دیگه استفاده کنه و با چشم های ملتمس و صدای ناامید میگه. "باید برم دستشویی."
سئوکجین شونه بالا میندازه.
هوسئوک ناله می کنه و به امید اینکه از طرفی که رحمش بیشتره کمک بگیره به مردی که کنار دکتره نگاه میندازه. "یونگی، لطفا؟"
یونگی فورا عکس العملی نشون نمیده، فقط به باز و بسته کردن چاقوی پروانه ایش ادامه میده. بالاخره، بلند میشه و صندلی ای رو به وسط اتاق و دقیقا رو به روش میکشونه. میشینه و چاقو رو میندازه بینشون.
"جین،" صداش می کنه و دکتر برمیگرده تا بهش نگاه کنه. "منم مثل اون ببند."
هوسئوک اخم می کنه. "داری چیکار میکنی؟"
یونگی کت چرمیش رو باز می کنه و میندازتش کنار و شلوار جین مشکی جذب و اون تیشرت مشکی گشادش مشخص میشه. پوست سفیدش زیر لامپ نئونی برق میزنه و تمرکز کردن رو واسه هوسئوک از قبل هم سخت تر می کنه.
"قراره یه بازی انجام بدیم." یونگی با صدایی که به طرز خوشایندی بم و تحریک کننده ست میگه. "اگه من اول در برم، من میتونم هر کاری بخوام باهات بکنم. اگه تو اول در بری، تو میتونی هر کاری میخوای باهام بکنی." (م: یاد بگیرین اینجوری انگیزه میدن.)
ŞİMDİ OKUDUĞUN
Agust D 2
Aksiyonفصل دوم آگوست دی.فیک ترجمه شده. یونگی داره بیخیال میشه. داره آگوست رو رها میکنه. چون با وجود آفتاب، درخت های نخل و دریا، کی به یه آدم کش نیاز داره؟ ولی به شکل بی رحمانه ای بهش یادآوری میشه نمیتونه از هویتش فرار کنه، نه تا یه میلیون سال دیگه. چون به...