Part 30: Surrender, part 2 (4)

716 173 465
                                    

میدونین چیه اگه تو دنیای امگاورس بودم دلم میخواست یه بتا باشم که چپ و راست به امگاها و الفاهایی که یکسره درگیر هیت و رات و هورمون و حشرن بخندم و اون گوشه پاپ کورنمو بخورم و دراماهاشون رو تماشا کنم. وای فک کنین دنیا مثل فیلم کمدی میشد.

پس فردا آزمون رانندگی دارم و با اینکه اینجا یکی از یکی قلبمون کثیف تره، واسم دعا کنین😂💜✌





نگاه جانگکوک با یونگی تلاقی می کنه و فورا متوجه میشه. اون هیچوقت رهاشون نکرد. فقط نقشی که بهش محول شده بود رو اجرا کرد.

یونگی براش اسلحه آماده ای پرت می کنه. دوتا گلوله. براش کافیه. 

وقتی یکی از مامورین دوباره بهش حمله ور میشه، به صورتش لگد میندازه. پاش به دماغش برخورد می کنه و صدای ترک رضایت بخشی به گوش میرسه. مرد از درد روی زمین میفته.

حالا که از شر این حواس پرتی خلاص شده، جانگکوک با مشت و ضربه راه خودش رو به سمت ایسان باز می کنه. انگشتش هنوز روی ماشه ست. با یک کلیک اسلحه آماده شلیک میشه. ایسان برمیگرده و با دیدنش چشم‌هاش درشت میشه. جانگکوک تردید نمیکنه. ماشه رو میکشه. 

یه کلیک دیگه و ایسان روی زمین میفته و خون از سینه‌اش بیرون میریزه.

ایسان روی زمین زانو میزنه و با شوک به زخمش نگاه می کنه. جانگکوک شوکه نشده. تمام خشم و درد درش جمع شده بود. ایسان فکر کرد میتونه بعد از کشتن مادرش جون سالم در ببره‌.

اون خودش گفت، که هیچوقت به اندازه کافی جئون نبود. نه اونقدر که بتونه یکیشون رو بکشه و آسیبی نبینه.

افکار جانگکوک هر لحظه بیشتر آشفته میشه. ذهنش کاملا حضور نداره، ولی انگیزه‌اش برای تموم کردن کار کافیه. خونش که مثل الکل تو رگاش میزنه، کنترلش، هر حس خوبش، هر کار خوبی که کرده رو از بین میبره تا جایی که اون چیزی جز کالبدی تو خالی‌ای نیست که با خون و اشکش انگیزه گرفته.

صدای فریاد در سالن اکو میشه، فریادی از درد. یونا بدن بی حرکت ایسان رو میگیره، محکم به صورتش چنگ میندازه و ازش میخواد بمونه، که زنده بمونه.

ولی خیلی دیر شده.

یونا با چشم‌های پر از اشک بهش نگاه می کنه و با فریادی انتقام جویانه، با خون و خشم به سمتش حمله ور میشه. جانگکوک به زمین میفته و ناخواسته آخرین گلوگه‌اش رو حروم می کنه.

یونا بهش رحم نمیکنه و به صورتش مشت میکوبه. جانگکوک با یه دست از خودش محافظت می کنه و با دست دیگه موهای یونا رو میکشه و اون رو کنار میندازه.

هر دو می‌ایستن، جانگکوک خون دهنش رو روی زمین تف می کنه و یونا اشک‌هاش رو پاک می کنه.

یونا میگه. "بهاشو میدی."

جانگکوک جوابی نمیده چون جوابش واضحه. ایسان فقط بهای کار خودش رو پس داد. بهایی که باید پس میداد.

Agust D 2Where stories live. Discover now