Part 26: Surrender, part 1 (3)

785 172 252
                                    

سلام گایز

زنده این بعد کامبک؟:)))

میدونم گفتم هرکدوم رو بگین آپ میکنیم و شما گفتین هیومن ولی دیدم هیومن چپتر بعدش نصفه ترجمه شده و وتای آگوستم ب ۹۵ رسیدن. فعلا این رو داشته باشین همین هفته هیومن رو هم آپ میکنم.







نامجون با بدنی خشک و ماهیچه های آماده بیرون آسانسور منتظره.

به محض اینکه در باز میشه و یکی از بادیگارد ها بیرون میاد، اون حرکت می کنه. با سو استفاده از عنصر غافلگیری مشتی به صورت مرد میزنه و با ظرافتی که خیلی ازش راضی نیست تفنگ مرد رو از دستش بیرون میکشه.

وقتی بقیه انجامش میدن خیلی راحت به نظر میرسه. مهم نیست، الان مسلح شده.

به مرد دوم که داره دست به سمت اسلحه خودش میبره میگه. "بندازش."

مرد دستی رو بالا میاره و با دست دیگه تفنگش رو میندازه. نامجون سرش رو تکون میده و مرد اسلحه رو با پا به سمتش هل میده.

حالا که کنترل موقعیت رو بدست گرفت میتونه به شخص سومی که اونجا ایستاده نگاه کنه.

زن لباس شیکی به تن داره و رژ قرمزش رنگش تضادی رو با موهای مشکلیش به وجود آورده. لبخندی که به شکل آزار دهنده ای نیرومنده و انگار از دیدنش زیادی راضیه به لب داره.

با انزجار میگه. "نسا."  زن ابروی کنجکاوی بالا میندازه. "نامجون، چه سورپرایز قشنگی!"

نامجون با حفظ فاصله بین خودش و اون گروه کوچیک به یکی از اتاق های کناری اشاره می کنه. بادیگاردها که متوجه هستن نباید وقتی اون تنها شخص مسلحه دست به کاری بزنن، سر جاشون باقی میمونن.

شاید نگاه توی چشم‌هاشه که اون ها رو وادار به عقب نشینی کرده. تا وقتی تو نقشه اش دخالت نکنن مهم نیست.

نسا وارد اتاق میشه و نامجون به دنبالش میره و در رو قفل می کنه. اسلحه رو به سمت سرش نگه میداره و وقتی زن دست‌هاش رو بالا میبره، نامجون چشم‌هاش رو ریز می کنه. 

نسا با لبخندی میپرسه. "چه کار میتونم برات بکنم نامجون؟"

چشم‌ چپ نامجون از سر کلافگی بی اختیار در جواب میپره. هر اینچ از مغزش که توسط نیازش به انتقام بلعیده شده داره سرش فریاد میزنه که همینجا کارش رو تموم کنه. اون این کار رو باهاش کرد. اون همه چیز رو ازش گرفت.

بعد از سکوت کوتاهی میگه. "تو با همسرم خوابیدی." لبخند نسا فورا محو میشه.

به آرومی دستش رو پایین میاره و دست از تظاهر برمیداره. "بهت گفت." به نظر شوکه میاد. نا امید. عصبانی از اینکه بهش گفت‌.

نسا سرش رو تکون میده و نگاه خطرناکی بهش میندازه. "اون اول مال من بود."

نامجون متقابلا بهش حمله می کنه. "اون ولت کرد." و نسا جواب میده. "ولم نکرد. من مردم."

Agust D 2Where stories live. Discover now