+کای درست توضیح بده بفهمم چیشده؟
کای با اضطراب به بکهیون نگاهی کرد و گفت
(دیشب آقای رین حالشون بد شده انگار... دست بر قضا آقای کریس هم اونجا بودن... ایشون هم وارد اتاق میشن... بخاطر سر و صدا من و لوهان رفتیم بالا اقای سوهو، کریس رو برد به اتاق شون و گفت ما اینجا رو درست کنیم تا شما برگردید ولی خب منم نمی تونستم نزدیک آقای رین بشم لوهان و لوکاس به زور اوردنشون بیرون و بهشون قرص دادن و الانم که شما اینجاییدبکهیون با دهان باز نفس عمیقی کشید و گفت
+تو اتاق ما چیکار می کردن پس؟
(من نمیدونم
+ولی فکر کنم من بدونم...
با باز شدن در چانیول و دکتر بیرون اومدن و بکهیون با سرعت سمتشون رفت
+چیشده؟
€من متاسفانه باید برم... برای آقای پارک توضیح دادم
- خیلی خوب... شما می تونید بریددکتر تعظیمی کرد و با قدم های شمرده سمت در رفت و لوهان همراهی اش کرد
+چانیول چیشده؟
-بهت بگم رین هیت آور خورده باورت میشه؟بکهیون با تعجب گفت
+و چرا باید اینکار رو بکنه؟
- من نمی دونم... و به نظرم یاتو باید جواب این سوال رو بده
+حالا اونو بیخیال سوهو خوبه؟چانیول با حرص گفت
-دکتر گفت یه چند وقت نباید کار سنگین بکنه... اون یه بتا چی با خودش فکر کرده باید همون لحظه از اتاق میومد بیرون...
+الان میشه واضح تر بگی؟
-خونریزی کرده... دکتر میگه نباید بلند کنه... کریس هم گفت بخاطر افت انرژی که داشته حالا حالا ها بیدار نمیشهبکهیون عصبی و نگران گفت
+یاتو کجاست الان؟
-چیکارش داری؟
+چیکارش دارم؟ صد در صد می خواسته یه کار کنه تو به من خیانت کنی منم ناراحت بشم بعد منو به دست بیاره... وگرنه چه دلیلی داره همون شبی که دیده من دارم میرم رین دارو هیت آور بخوره بعد بیاد تو اتاق مون؟
- خیلی خوب آروم باش... فعلا کنار رین نشسته... بعدم میگه در جریان نبودبکهیون نفسی عمیقی کشید و با خودش گفت
+چقدرم راست میگه
**************************************
(دو روز بعد
طی این دو روز یاتو برای اینکه مقصر این قضیه نشه به رین دستور داد تا وانمود کنه برای به دست آوردن چانیول این کار رو کرده... اما بلافاصله مشخص شد رین حامله ست و بچه از یاتو و مشخص شد رین تقصیری نداشته و یاتو از بکهیون و چانیول عذرخواهی کرد و از اونجا رفت... کریس بعد از دو روز از خواب بیدار شد و سوهو هم مقداری بهتر شد... چونگ و هیونگ(شوهرش) هم همراه دختروشون برای مدت کوتاهی به عمارت اومده بودن و چونگ طراحی لباسش رو در کره هم شروع کنه
**************************************
$من واقعا نمی دونم چطوری معذرت خواهی کنم
&بابت؟
کریس عصبی نفسش رو بیرون داد و گفت
$همه چیز... همه رو تو دردسر انداختم
&تقصیر تو نبوده که...
$به هر حال خودت رو نگاه کن...
سوهو وسط حرف کریس پرید و گفت
&هر وقت رات شدی یا من پیشت نبودم یا گفتی نه.. ولی الان دیگه ازدواج کردیم باید پیشت می موندم
$نه دیگه اجازه نمیدم
KAMU SEDANG MEMBACA
خدمتکاران
Fiksi Penggemarتاحالا شده شروع کنی به ورق زدن صفحات زندگیت کنی و ببینی قلم روزگار هیچی جز درد و رنج و غم توی صفحه ی عمرت برات رقم نزده باشه؟ شده بشی آدمی پوچ و پر از غم که هیچ امیدی به زندگیش نداره؟ اما همیشه یروز همه چیز عوض میشه یروز ممکنه مثل افسانه ها شاهزاده...