"قضیه این نیست که مردم متوجه دردت نمیشن ، قضیه اینه که بهش اهمیتی نمیدن."
🎥 Soul Eater******
خمیده و تو حالتی آماده بود. چشمهاش خیره به رد تیزی شیشه روی گردن دختر که رفتهرفته بیشتر رنگ خون میگرفت درشتتر میشدن. گرهای پررنگ بین ابروهاش بود اما وحشت پنهان پشت چهرش از دید برایان دور نبود. تو لبخند رو لبهای مردک مقابلش ذرهای دلسوزی نمیدید. کش اومدگی لبهاش بیشتر رنگ جنون میگرفتن و به آرومی سمت گردن باربارا خم میشد. خیره به قفسهی سینهی دختر بیچاره که از ترس قالب تهی کرده بود، شیشه رو آهسته روی پوستش کشید. همزمان با فریاد ناله مانند باربارا ، ضربان قلب جیمین بالاتر رفت. ردی که ناخونهاش رو کف دستش از شدت فشار میذاشتن رو حس میکرد.
قاعدتا تا اونموقع باید سروکلهی یونگی یا هوسوک پیدا میشد.
باربارا وحشتزده از خراشیدگی پوستش که بخاطر دست برایان رو به عمیق شدن میرفت دوباره فریاد زد.
جیمین قدمش جلو رفتش رو برگشت؛ نمیتونست دست از پا خطا کنه.
"بذار- باربارا بره"تکخند برایان اعصابش رو بهم ریخت. چطور میتونست درحالیکه یه دختر بیدفاع اونطور تو آغوشش از درد نفسنفس میزد خونسرد باشه و بخنده.
برایان سر خم کرد، حالا قدش تقریبا با باربارا برابری میکرد. شونهای بالا انداخت و گفت:"جملت خیلی کلیشهای بود اما-" شیشه رو روی زمین پرت کرد. لبخندش کج شد "باشه!"روی صورت جیمین چشم چرخوند؛ اصلا گاردشو پایین نیاورده بود و تو همون حالت قبلی منتظر یه فرصت بود.
از روی رضایت سری تکون داد.
"اینکه همونطوری بیحرکت موندی اعصابمو بهم میریزه اما ازت خوشم میاد. باهوشی!"موهای جمع شدهی باربارارو تو دستش گرفت و از خودش فاصلش داد. فریاد ملتمس و از درد باربارا بخاطر کشیده شدن موهاش بلند شد.
نگاه جیمین برای لحظهای سمتش منحرف شد تا مطمئن شه با وجود خونریزی گردنش حالش خوبه اما وقتی برایان کتش رو کنار زد نگاهش برگشت.
با دیدن اسلحهای که پشت کمربندش وصل شده بود نفس تو سینش حبس شد."چجور احمقایی هستین که توقع همچین چیزیو نداشتین ؟! فکر کردی من مست شم تمومه؟ خب باید بگم که از شانس بدتون ظرفیت من حسابی بالاست!" موهای باربارا رو کشید و جابجاش کرد. بیتوجه به جیغهای ملتمسش توی اتاق چشم چرخوند و پرسید:"خب- رفیقات کجان؟"
وقتی اسلحش رو برداشت و جیمین قدمی دیگه بهش نزدیک شد، با سرگرمی خندید
"شجاعم هستی.
از پسرای شبیه تو اصلا خوشم نمیاد"بدون اینکه چشم از جیمین برداره لگدی محکم پشت پای باربارا زد و وقتی زانوش خم خورد ، قبل ازینکه زمین بیفته موهاش رو کشید تا سرپا نگهش داره. صدای باربارا بخاطر فریادهاش رو به گرفتگی میرفت و جیمین بیشتر از قبل وحشتزده میشد. مقابل چشمهاش بخاطر رفتارهای وحشیانهی اون مردک شکنجه میشد و کاری از دستش برنمیومد.
BẠN ĐANG ĐỌC
Hidden Beauty || Kookv_Vkook_Sope
Hành động|کامل شده| گذشته، درد، زیبایی- ______________________________________________ 🎨کاپل: کوکوی/ویکوک، سُپ 🎨ژانر: درام، رومنس، برومنس، کلاسیک شروع: 11 سپتامبر 2020 پایان: 14 ژوئن 2021