شازده کوچولو:"به هر بهانه ای میخوام ببینمش . دلم زود براش تنگ میشه ..."
روباه خندید و به آخر جاده نگاه کرد و آروم گفت:"عاشق شدی"****
جونگکوک میتونست قسم بخوره که اون دقیقا یازدهمین باری بود که تو مسیر کوتاه پارک تا رستوران ، تو ذهنش دنیل رو زنده زنده سر بریده بود! دوست احمقش با لبخندهایی که از نظر بقیه جذاب و از نظر جونگکوک مضحک بودن یه ریز از چیزهای مختلف حرف میزد. از طرفی لبخند بزرگ باربارا نشون میداد که نه تنها هیچ اعتراضی به اون وضعیت نداره بلکه داره از هم صحبتی با یه دیوونه که سعی داره جذبش کنه لذت هم میبره. گرچه با شناخت کوتاهی که جونگکوک از باربارا داشت، میتونست بگه اون دختر هم دست کمی از دوست خنگش نداشت!به محض ورود به رستوران، دنیل دستش رو با فاصله ای کم پشت کمر باربارا گذاشت و سمت یکی از میزهای وسط رستوران هدایت کرد. از حواس پرتی باربارا که پشت میز مینشست و دامنش رو مرتب میکرد استفاده کرد و به نوازنده هایی که گوشه ی رستوران بود علامتی داد. با احترام خم شد و پرسید:"برای شام چی میل دارین خانم زیبا؟"
جونگکوک آهی عمیق کشید و باربارا لبخند به لب جواب داد:"ازونجایی که مدتی زیادی نمیگذره که عصرونه خوردم پس یه شام سبک-" هنوز حرفش کامل نشده بود که دنیل بشکنی زد:"همین الان با یه بنگرز و پوره ی خوشمزه برمیگردم!"
سریع سمت جونگکوک برگشت. "تا من میرم غذای مخصوص سرآشپز رو شخصا برای ایشون سرو کنم شما همینجا بمون و هرچی که لازم داشتن فراهم کن!"
حتی صورت جونگکوک که هرلحظه بیحستر از قبل میشد تو لحن قاطعش تاثیری نذاشت و بدون انتظار برای تایید سمت آشپزخونه قدم تند کرد.باربارا ریز خندید "از دوستت خوشم میاد"
البته که حدسش سخت نبود! جونگکوک بازدمش رو فوت کرد و لبخند بی انرژی ای زد.
"دنیل- راستش یکم عجیب رفتار میکنه. اگه ناراحت شدی متا-""نه نه ابدا!" باربارا درحالیکه دستشو با ظرافت زیر چونش میذاشت رد کرد. نگاه عمیقشو روی جونگکوک که اینبار لباس گارسون ها رو به تن داشت چرخوند.
"لباس کارت بهت میاد پسر"
تعریف دوستانش باعث شد جونگکوک معذب دستی به پشت گردنش بکشه و ضعیف زمزمه کنه:"ممنون"
بی اراده پیشبند تنش رو کمی مرتب کرد و به اطراف نگاهی انداخت. از خوش شانسی بود که با وجود نزدیک شدن به ساعت شام رستوران هنوز اونقد شلوغ نشده بود.
باربارا که مضطرب بودن جونگکوک رو حس میکرد به صندلیش تکیه داد و پرسید:"مشکلی هست؟"نگاه عجول جونگکوک با چشمهاش تلاقی کرد و بلافاصله جواب داد:"نه!"کمی این پا و اون پا کرد و ادامه داد:"فقط- راستش من بین گارسونا کار نمیکنم. راستش اصلا اینجا بودنم درست نیست"
![](https://img.wattpad.com/cover/198707577-288-k10774.jpg)
ESTÁS LEYENDO
Hidden Beauty || Kookv_Vkook_Sope
Acción|کامل شده| گذشته، درد، زیبایی- ______________________________________________ 🎨کاپل: کوکوی/ویکوک، سُپ 🎨ژانر: درام، رومنس، برومنس، کلاسیک شروع: 11 سپتامبر 2020 پایان: 14 ژوئن 2021