"هیچوقت رویاپرداز نبودم اما تصور نقش زدن تابلویی که تصویرش تویی همیشه دلچسبترین کار ممکن بوده"
_Black Candy
******
"خیلی مراقب خودتون باشین. دیروقته حواستونم جمع کنین"
جونگکوک انگشتهای تهیونگو رو ساق دست خودش حلقه کرد. خطاب به خانم کیم که با وجود تمام اطمینانهایی که داده بود باز هم نگران بنظر میومد ، گفت:"مسیر برگشتو تنها نیستیم ، دوستام هستن. باهم برمیگردیم"
جیمین دستشو تو قوسی کمر مادرش بالا پایین کرد و بوسهای رو شقیقهش گذاشت. لبخند پهنی زد "نگران نباش مامان. جونگکوک مراقب تهیونگه"
جونگکوک در تایید حرف جیمین سر تکون داد و انگشتهای
حلقه شدهی تهیونگ دور ساق دست خودش رو نوازش کرد.
ازونجایی که اون روز کاملا بیکار بود تا دیر وقت تو رستوران به بقیه برا آماده کردن کیک و چیزای دیگه کمک کرده بود و از همونجا یهراست خونهی تهیونگ اومده بود. عصرونه رو باهم خوردن و زمان باقیمونده تا شب رو با جیمین و تهیونگ حرف زده بودن و همراه تهیونگ سربهسر جیمین گذاشتن. حالا هم با درشکهای که جونگکوک چندساعت پیش از درشکهچیش خواسته بود تا سر ساعت یازده و نیم اونجا باشه ، سمت رستوران راهی میشدن.
جونگکوک نگاهی به بیرون و بعد به تهیونگ انداخت؛ اونطوری که بیحرکت رو صندلی درشکه نشسته بود و هنوز هم ساق دستش رو بین انگشتهاش داشت باعث شد لبهاش کش بیان.
کمی خم شد و یقهی لباس تهیونگ رو مرتب کرد. تو همون حالت به گونهش دستی کشید و بیحرف سر جاش نشست.
تا رسیدن به رستوران حرفی بینشون رد و بدل نشد."ممنون آقا" رو به درشکهچی گفت و بعد از دادن کرایه همراه تهیونگ پیاده شد. وقتی تهیونگ از سرمای هوا به خودش لرزید سرشو کج کرد تا به صورتش دید داشته باشه و گفت:"سرده نه؟ دیگه رسیدیم. رستوران حسابی گر-"
تو همون حال متوجه دوفردی که درست مخالف مسیر اونها از خیابون روبرویی میومدن شد و حرفش نصفه موند. با تشخیص دنیل و الیزابت چشمهاش درشت شدن و بازوی تهیونگ رو گرفت و با قدمهای بلند سمت رستوران کشوند.
در جواب صدای نگرانش گفت:"دنیل و الیزابت دارن میان!"تهیونگ رو تقریبا تو آغوش خودش پنهان کرد و سریع در رو باز کرد و خودشونو داخل پرت کرد. بیتوجه به چهرههای متعجب کسایی که داخل بودن داد زد:"داره میاد!!"
هرمن؛ جوون قدبلند با چشمهای عسلی و موهای روشن ، بلافاصله شمعهای باقیمونده تو دستشو بین بقیه پخش کرد و سرجاش ایستاد. همهی کارکنای رستوران چندمتری در جمع شده بودن. بِتی_یکی از گارسونهای سالن_ به فضای خالی کنار خودش اشاره کرد و خطاب به جونگکوک گفت:"بیاین اینجا وایسین!"
جونگکوک تکخندهای بخاطر صورت گیج و سردرگم پسر تو آغوشش کرد و فشاری به کمرش وارد کرد تا جلو برن و کنار دختر بایستن. بتی یه شمع رو روبروی تهیونگ گرفت اما وقتی هیچ حرکتی ازش ندید نگاه متعجبشو به جونگکوک داد. جونگکوک بیحرف شمع رو همراه یه کبریت ازش گرفت و نگه داشت. انگشتهای تهیونگ رو باز کرد و با ملایمت دور دست خودش حلقه کرد؛ ممکن بود دست تهیونگ بسوزه پس اونطوری نگه داشتنش بهتر بود. بتی با چهرهای گرفته و ناراحت ازینکه فهمیده بود تهیونگ نابیناست ، شمع اضافیای رو سمت جونگکوک گرفت اما پسر دیگه ترجیح میداد همون یه شمع رو همراه تهیونگ نگه داره.
ESTÁS LEYENDO
Hidden Beauty || Kookv_Vkook_Sope
Acción|کامل شده| گذشته، درد، زیبایی- ______________________________________________ 🎨کاپل: کوکوی/ویکوک، سُپ 🎨ژانر: درام، رومنس، برومنس، کلاسیک شروع: 11 سپتامبر 2020 پایان: 14 ژوئن 2021