+تنها به نظر میای
به پسری که بی اجازه کنارش رو صندلی نشسته بود نگاهی انداخت
_تو که مسئول برطرف کردن تنهایی دیگران نیستی.. هستی؟؟
+واو چه بد اخلاق... از وقتی اومدی هم اخمات تو همه... بیا با هم مشکلتو حل کنیم
_جدا؟؟ چجوری؟؟
+اومم... نمیدونم تو بگو... عاا اسمتو بگو... من اسمتو نمیدونم
به دست کوچولو پسر رو به روش که نشست روی رون پاش نگاه کرد و گفت
_جانگکوک
+کوک
_چی؟؟
جیمین به جلو خم شد و گفت
+کوک... میخام کوک صدات کنم... من جیمینم... میتونم بشینم رو پاهات؟؟
و بدون اینکه منتظر جواب باشه نشست روی پاهای جانگکوک و دستاشو دور گردنش حلقه کرد
+اگر بیفتم بغضم میگیره و اونوقت انقدر مظلوم میشم که خودت از خودت بدت میاد
جانگکوک با چیزی که شنید ابرو هاش رو بالا انداخت و پسر رو به خودش نزدیک کرد و دستاش رو پشت کمرش به هم قفل کرد.
_شیطونی... خیلی زیاد
+چند شبه اینجا میبینمت... چند شبه که دوست دارم رو پاهات بشینم کوک
جانگکوک پوزخند صدا داری زد و سرشو به جیمین نزدیک کرد
_دیگه به چی فکر کردی بیبی؟؟
+اومم.. خب به اینکه بوسیدنت چه حسی میتونه داشته باشه
اون پسر بی اندازه کیوت بود... انقدر شیرین و دوست داشتنی که تو همین چند دیقه حال جانگکوک رو بهتر کرده بود
_دوست داری ببوسمت؟؟
+اوه... نه... یعنی خب آره.. میدونی جانگکوک... میخام.. میخام امتحان کنم
جانگکوک با دستش چونه جیمین رو گرفت و نوازش وارانه انگشت شصتش رو رو چونش کشید
_میدونی جیمین... کسی که توسط من بوسیده میشه مال من میشه... جز اموال من... جز املاک من... صاحبش میشم... صاحب همه چیزش...وقتی هم صاحب چیزی میشم حق نداره بدون اجازم کاری بکنه... چون مال منه... هنوزم میخای ببوسمت؟
+میشه.. میشه صاحبم شی ددی؟؟ میشه جزئی از اموال تو باشم؟؟ میشه جیمین برای تو باشه کوک؟؟
جانگکوک بیشتر از این نمیتونست در برابر موجود کوچولو تو بغلش مقاومت کنه پس سرشو جلو برد... چونه جیمین رو محکم تر گرفت و زبونشو رو لب های جیمین کشید.... چند بار این کار رو تکرار که صدای خنده کوتاه جیمین رو شنید.... دیگه وقتشه... وقت تصاحب جیمین... جیمین رو بیشتر به خودش فشرد و شروع کرد به بوسیدنش...حالا دیگه مالکت منم جیمین... دیگه جز اموال منی جئون جیمین•••••••••••••••••••••••••••••
