بهآرِ تنهایی ها

172 47 47
                                    


حتی اگه دورتر از همیشه باشی
من همیشه اون ریشه ای هستم،
که تو رو سرسبز می کنه.
بهت جونی دوباره میده،
برای زندگی کردن،
نفس کشیدن،
بزرگ شدن...


انگلستان_سال 2021 میلادی

تنهایی گاهی اوقات می تونه بهترین درمان برای درد هایی باشه که کلمه ها قابلیت توصیف کردنشون رو ندارند.

بهترین مسکن برای فراموشی،
برای آروم گرفتن و آرامش رو دوباره یافتن.

اما چه چیزی میتونه جنس تنهایی رو برای آدم ها عوض کنه؟! چه چیزی ماهیت تنهایی رو تغییر میده؟!

از یه پناه امن، تبدیل به یه کابوس بزرگ میشه؟!
چیزی که سال ها قبل، روز ها قبل، تو رو به برکه آسایش می رسونده، دستش رو بیخ گلوت میذاره و نفست رو بند میاره.

جوری که احساس می کنی، سایه ی بزرگی از تاریکی تموم وجودت رو تسخیر کرده.
می ترسی....
از شب، از باد، از بارون...
از خودت، وقتی تو آیینه خیره میشی و جز چشم هات هیچ چیز زنده ی دیگه ای بهت نگاه نمی کنه!

چیزی که ماهیت تنهایی رو برای تو تغییر میده،
می تونه شرایط باشه!
شرایطی که توش قرار گرفتی.

اگر سال ها قبل بود، زین از گوشه و کنار ِساکت و خلوت خونه لذت می برد و نفس عمیقی می کشید از اینکه روز شلوغی رو تموم کرده و حالا تو خلوت می تونه موسیقی گوش بده و کتاب بخونه و سیگار بکشه!

اما حالا بعد از ملاقات با هری، بعد از چشیدن لحظه های صورتی، حالا دیگه تنهایی مزه گس و تلخی می داد که با هزار تا شیرینی و شکلات هم قابل رفع نبود.

زین آدم ترسویی نبود که نتونه تنهایی از پس مشکلات بر بیاد، زین زندگی رو دوست داشت و جنگیدن برای زندگی، همیشه جزوی از شخصیتش بود.

اما وقتی بودن کسی رو می فهمی، بودن کسی رو لمس می کنی، وقتی عشق رو با تموم درد هاش، با تموم ثانیه های مقدسش، وارد زندگیت می کنی،
دیگه آدم گذشته نیستی!

هنوزم قوی ای ،شاید قوی تر از قبل، اما یه فرق بزرگ با گذشته داری!

تو دیگه زین نیستی!
تو زینِ عاشق هستی!

و بین این دو، هزاران هزار زندگی، فاصله وجود داره و این رو فقط تو می فهمی و کسی که قلبش رو خونه ی معشوق کرده!

برای همین بود که زین، خسته از تنهایی، باید هر شب در اون خونه ی تاریک رو با بی میلی باز می کرد و اونقدر به سقف خیره میشد تا بالاخره یه جایی چشماش گرم بشه و خوابش ببره.

نه خواب آرومی که پر از رویا باشه.
خوابی پر از ترس از دست دادن و سرما و یخ زدگی.

با صدای زنگ در، حوله رو از روی موهای خیسش برداشت و در رو باز کرد.

Spring dreamer. |zarry|Where stories live. Discover now