بهآرِ سفر ها

130 39 35
                                    

لحظه ای در آغوش تو آرمیدن،
به سانِ دور دنیا را سفر کردن،
نقشِ خیال را به پروازی جانانه سپردن ست.


انگلستان_سال 1920 میلادی

در زندگی لحظه هایی وجود داره که تا روزی که نفس می کشیم، از یاد و ذهن مون پاک نمیشه.

نقش این لحظه ها، یاد و حس این خاطره ها تا ابد روی قلب ما حک میشه.
وقتی از دنیا دلگیر میشیم، وقتی از غم روحمون مچاله میشه، فقط کافیه که برگردیم به اون خاطره.

به اون لحظه ای که انگار با تموم قوا و نیرو، داشتیم زندگی می کردیم.

دقایقی که بیشتر از همیشه خوشحال بودیم، آروم بودیم و لحظه مقدس "اکنون" رو تجربه می کردیم.
بدون ترس از آینده، بدون فکر و خیال گذشته.

اون لحظه ی مقدس، برای هری استایلز همین حالا بود.
همین حالایی که با شگفتی وسط خیابون ایستاده بود و به شلوغی دور و برش نگاه می کرد.
به صدای مردم، مغازه ها، رفت و آمد ها....

برای هری ای که تو دهکده میون درخت ها و گل ها بزرگ شده بود، تماشای لندنِ شلوغ، از شگفت انگیز ترین چیز هایی بود که به عمرش دیده بود.

شهر زنده بود، شهر پر از آدم هایی بود که هر کدوم قصه های خودشون رو داشتن، شهر پر از غریبه هایی بود که می تونستی بهشون لبخند بزنی و خیالت راحت باشه که قرار نیست باز هم اون ها رو ببینی.

لبخندی برای اکنون...
برای همین لحظه....
و صدایی که بی تابانه زمزمه می کرد :
قدرت اکنون رو به من بده، بذار تو همین ثانیه ها زندگی کنم، رشد کنم و ریشه بدوانم.

ماهیت شهر، زندگی و ساکن نبودن و جنب و جوش و تحرک بود. چیزی که هری به ندرت لمسش کرده بود.

زین، دست هریِ مات و مبهوت رو کشید و تلاش کرد تا از میون جمعیت عبور کنند.
برای زینی که بازار های هند و سواحل شرقی رو دیده بود، شلوغی لندن تعجب آور نبود.

اون بازار های رنگی که پر از بوی ادویه های مختلف و خوراکی های متنوع بود.
جایی که بو ها با هم ترکیب می شدند و آدم ها با لهجه های غلیظ حرف می زدند.
قلب زین از شدت دلتنگی، سنگین شد.
دلش برای آفتاب و گرمای ساحل پر می کشید.

صبح هایی که تو بازار گشت می زد و عصر هایی که به ماهیگیری می رفت.
زندگی تو مشرق زمین، مثل زندگی تو قصه ها بود.
خوده خودِ هزار و یک شب بود.

زین به چهره پسر نگاهی انداخت.
اشتیاقی که تو چشم هاش خونه پیدا کرده بود و ولعی که سر تا سر وجودش رو گرفته بود.

زین گفت :
_هیجان زده ای؟

پسر نگاه خیره اش رو به زین دوخت.
+بی نهایت زیباست... آرامش دهکده رو نداره، اما شورِ زندگی داره.

Spring dreamer. |zarry|Where stories live. Discover now