Part 8

311 72 17
                                    

_________  پارک چانیول، کتاب اسرار   ___________
  ___________________***____________________

_بازم عذر میخوام که این موقع از شب مزاحمتون شدم....تنها گزینه ای که به ذهنم رسید شما بودین. سهون ادم اجتماعی ای نیست و تعداد دوستایی که بتونن تو همچین مواقعی کمکش کنن تقریبا هیچه.... خانوادش هم که تو سئول زندگی نمیکنن... خب این شد که فقط تونستم با شما تماس بگیرم 

دخترک همراه با خجالت گفت و موهاشو با عشوه پشت گوشش جا داد... احمقانه سعی در توجه مردی داشت که هویت جنسیتش جایی برای زن ها وجود  نداشت... احتمالا جذابیت بی حد و مرز پارک بود که جی آه تموم شایعات در مورد مرد مقابلش رو فراموش کرده بود...

_اشکالی نداره....دقیقا چه اتفاقی افتاده!

_خیلی کم پیش میاد که اینطور مودی بشه اما خب به نظرم اتفاق امروز به اندازه ای بوده که باعث شه عقلشو از دست بده و اول ماشین و بعدم خود مردی که دوست دخترش با اون بهش خیانت کرده رو له و لورده کنه.... باورتون میشه اونا حتی قول و قرار ازدواج هم گذاشته بودن.. دختره چشم سفید.

_اوه...

دستاشو زیر بغلش زد و لبخند کمرنگی که به خاطر شنیدن وضعیت سهون رو لباش تشکیل شده بود رو سریع از نگاه جی آه مخفی کرد و بعد از سرک کشیدن به داخل سالن اداره و سعی برای پیدا کردن سهون پرسید:

_سهون داخله!

_نع....در واقع اره اون توئه اما نه داخل سالن به عنوان یه ادم عادی. پشت میله بازداشتگاه به عنوان مجرم.... محض رضای خدا اون حتی آزارش به یه مورچه هم تا به الان نرسیده... چطور می تونه الان پشت اون میله های کوفتی باشه.

_اون دوتا چی...

صدای بم و جدیشو بار دیگه به رخ جی آه کشید و باعث شد تا دخترک مسخ شده بار دیگه محو صاحب کالبد و صدای بی نظیر چانیول بشه...

_هنوز داخلن.

_چه خوب...

_فقط

و قبل از اینکه بزاره چانیول قدمی به  داخل برداره از بازوش گرفت و متوقفش کرد و چه غم انگیز بود فاصله قدی بین خودشو پارک:

_سهون نمی دونه من با شما تماس گرفتم... برای همین نمی دونم دقیقا واکنشش چی می تونه باشه.اگر حرفی گفت لطفا به دل نگیرید اون الان فقط عصبانیه

_برام اهمیتی نداره جی آه شی.... نگران نباش.

_واقعا که فوق العاده این پارک شی....

انگشت شصتش به منظور تایید حرفش بالا اومد و همین که چانیول خودشو رها از چنگش دید به سرعت راه افتاد و وارد سالن اداره شد.

با نگاهش دنبال سهون بود در حین راه رفتن با شونش محکم به زوجی که بی شک مظنونین اصلیش بودن ضربه محکمی زد و از سر راهش کنارشون زد و بی توجه به اعتراض مردی که حالا پخش زمین بود و در حال فریاد کشیدن سرش بود  به مقابلش جایی که نگاه سهون با گشاد ترین حالت ممکن در حال تماشاش بود خیره شد.

Your hell and my heavenWhere stories live. Discover now