part 12

245 68 79
                                    

_________                   دیلدو             ___________

  ___________________***___________________

در حالی که عمیقا در حال تماشای اثر نیمه کامل  شده جدید چانیول بود که صدای خش دارش رو شنید.

_اینجا چیکار میکنی!

قدم هاش بلند و پر خشم بود و باعث شد تا جونگین با حالت سرگرم شده ای به نزدیک شدن برادر عزیزش نگاه کنه:

_هیوووونگ... عزیز من....دلتنگت بودم... مشتاق دیدار

دستهاشو  برای به اغوش کشیدنش باز کرد و تنها نگاه پر خشم چانیول نصیبش شد:

_هی مرد.... نگو که دل تو هم برای من تنگ نشده؟

لحنش تمسخر آمیز بود و ابراز احساساتش نمایشی بیش نبود...با طولانی شدن  واکنش چانیول دستهاشو کنار بدنش انداخت به چانیول نزدیک شد:

_همیشه تلاشمو برای ابراز احساسات برادرانمون به گوه میکشی هیونگ خب نیست تا این حد کینه شتری باشی.

_فقط خفه شو بگو اینجا چه غلطی میکنی؟

صداش خش دار و چهرش تیره شد ... دست چپش یادگاری دوران کودکیش شروع به رعشه رفتن کرد.... رعشه ای که تو چند سال اخیر بهبود پیدا کرده بود اما با پا گذاشتن بکهیون و جونگین تو زندگیش دوباره سروکلش پیدا شد.

جونگین که از تماشای ضعف چانیول در حال ارضا کردن عقده ها و تقویت افکار مسمومش بود پیش دستی کرد و سکوت رو شکست:

_با اینکه سرشو هنوز تکمیل نکردی اما بدن خیلی رو فرمی داره...جای تاسفه که خدا همچین موهبتی به تو داده هیونگ که بتونی کیر یارو رو اینقدر با جزئیات و دقت شکل بدی.. مدلت هر کی هست بدن خیلی رو فرمی داره. باعث شده که دلم بخواد لمسش کنم...فاک عجیب نیست که با دوتا گونی گچ  رو هم تلمبار شده سیخ کردم؟

_فقط بگو برای چی اینجایی وقت اضافه برای زرای احمقانت ندارم پسر!

_بازم که داری دل کوچیکمو میشکونی هیونگم....باور کن فقط دلتنگت بودم... هی اینقدر بد عنق نباش عزیزم... هرچی باشه منو تو برادریم.... خودت اینو گفتی... چند روز پیش تو ایستگاه پلیس... نمیدونی برای داشتن فیلمای دوربین مداربسته و دیدن لحظه ای که اعتراف میکنی پسر رئیس جمهوری چقدر دست به جیب شدم؟

قدم هاش رو به سمت مبلمان برداشت و روی راحتی چرم نشست:

_هزار بار تماشاش کردم...وقتی خبرش به گوشم رسید باورش نکردم اما وقتی فیلم اعترافتو دیدم از فرط خوشحالی نمی تونستم رو پام بند بشم...باورم نمیشد.. هیونگم... پارک چانیول اعتراف کرده که جز کیم هاست... پسر پدر من... پسر پدر خوندش...

لبخندی به پهنای صورتش زد و انگشتای کشیدش رو مشغول بازی با فندکش کرد فندکی که ارزش عمیقی برای چانیول داشت و کادوی تولد ۶ سالگی چانیول به جونگین بود.

Your hell and my heavenDonde viven las historias. Descúbrelo ahora