_________. پ رتی بوی ___________
___________________***____________________بدنش با شتاب به سمت فرمون پرتاب شد و بعد با همون شتاب دوباره به پشتی صندلی برگشت... خوشحال بود که صورتش با فرمون برخورد نکرده. با گیجی از اینه به ماشینی که به ماشینش زده بود نگاه کرد و لعنتی به شانس خرابش فرستاد.... چون حالا سهون تو دیدش نبود و هیچ ایده ای نداشت که پسرک کدوم سمت رفته.
از ماشین پیاده شد و با مالش گردنش به سمت راننده بی سروپایی که ماشیشنشو مورد لطف قرار داده بود قدم برداشت:
_چه غلطی میکنی.... کوری چیزی هستی!
فریاد کشید و به محض پیاده شدن پسر با قیافه عصا قورت داده شده اشو صورتی که با خونسردی در حال تماشاش بود به آسیب جزعی صندوق ماشینشش اشاره کرد:
_شانس آوردی که صدمه ای جدی ندیده...
_با کارشناس بیمه تماس میگیرم...
_نیازی بهش ندارم.... خودکارت...
دستشو برای گرفتن خودکار از پسر برای یاداشت شمارش دراز کرد اما جواب متفاوت پسر اخماشو تو هم کرد:
_ترجیح میدم منتظر کارشناس باشم جناب!؟
و منتظر برای شنیدن اسم چانیول مکث کوتاهی کرد و باعث شد چشمای چانیول از حرص تو حدقه بچرخه
_چانیول شی
_هیونگ......
با مخاطب گرفته شدنش توسط جی آه و هیونجینی که هیچ ایده ای برای حضورش در اون لحظه نداشت سر برگردوند و توجهشو به دو شخصی که شونه به شونه هم نزدیکش میشدن داد:
_اتفاقی افتاده؟
_تصادف کردی هیونگ !
هیونجین با گردن کشیدن و نگاه به تو رفتگی جزعی صندوق ماشین چانیول بی توجه به دختری که با نگاه عجیبش در حال خوردن چانیول بود پرسید :
_اینجا چیکار میکنی؟
_دیر کردی نگران شدمو اومدم سراغت پس گزارشگر اوه کجاست؟ نتونستی کاری براش بکنی؟
همراه با لبخندی که سعی در توجیح چانیول داشت پرسید به جای چانیول جواب دخترک ریز جثه رو شنید:.
_پیش پای شما رفت. اگر چانیول شی نبودن معلوم نبود چه بلایی سر سهون میومد. برادر کوچیکترتونه؟
بخش دوم جملش در حالی که مخاطبش چانیول بود پرسید و باعث شد چشمای چانیول با تامل رو هم اروم بگیرن محض رضای خدا حالا اگر هم میخواست نمی تونست سهون رو پیدا کنه و به بهانه تلفن همراهش به صحبت بگیرتش . دست به کمر شد و قبل از اینکه بزاره کلمه دیگه ای از دهن اون سه نفر خارج بشه از کوره در رفت و به سمت در ماشینش قدم تند کرد:
YOU ARE READING
Your hell and my heaven
Romanceپارک چانیول هنرمندسرشناس کره یک در هزار هم فکر نمیکرد که زندگیش با بیون بکهیون به نقطه ویرانی و نفرت برسه... اون حالا تبدیل به ادم جامعه گریز شده بود و تو چاهی که برادرش جونگین براش پهن کرده زندگی میکرد.... و شاید حضور اوه سهون خبرنگار مجله هنر می...