_______________ درد مشترک_________________
___________________***____________________
مشت پر از ابش صورتش رو نوازش کرد بدون هیچ ملایمتی شاید چون عجله داشت و دیرش شده بود.تلفن همراهش روی طاقچه قرار گرفت و صدای دختر تو سرویس کوچیک خونه اش طنین انداخت:+صبح بخیر عزیزم....
هوم کوتاهش و اجازه کنار رفتن دیواره سکوت از مقابل لباش داده شد... دست خودش نبود... هنوزم بدنش کسل و خسته بود :
_صبحونه خوردی؟
در حالی که مشغول بازکردن در خمیر دندون بود از دوست دخترش پرسید و مسواکشو با خمیر دندون نعنایی کاور کرد..
+کیم باپ خوردم... این روزا دیگه فرصت برای خوردن صبحونه تو خونه ندارم.....سرپرست جدید بخشمون دیونس و کافیه که 5 دقیقه دیر کنم... دست به نقد تر ازش تو جریمه کردن تا به امروز ندیدم... گاهی اوقات دلم میخواد کیبوردمو تو صورتش خورد کنم... باورت میشه دیروز به خاطر یکی از مشتریا چقدر سرزنشم کرد.... مدام فک گشادش تکون میخورد و من هیچ کاری جز تماشا کردن و سکوت نمی تونستم بکنم
_نقطه مشترکمون... داشتن سرپرست و رئیس عوضیه....
کلماتش به خاطر چرخیدن مسواک تو دهنش و کف خمیر دندون واضح نبود اما نه برای میدام.... بیشتر مکالمه های اونا تو این ساعت از روز ودر همچین موقعیتی رد و بدل میشد برای همین دیگه کاملا به زبون جدید دوست پسر پر مشغلش عادت کرده بود و متوجهش میشد..
بلند شدن صدای قرقره اخمای دخترک رو تو هم کرد چون سهون بازم سرسری مسواک زده بود:
+مطمئنی همه دندوناتو شستی؟!
_مطمئن نیستم... دیرم شده... باید سریع تر حاضر بشم...
لیوان خالی ابش روی تاقچه برگشت و در عوض تلفنش جایگزین انگشتای خیسش شد و پاهای عجولش به سرعت از سرویس خارج شدن.....
_بالاخره با پارک ملاقات کردم...
حینی که مشغول به پا کردن شلوار جین قدیمی رنگ و رفتش بود راجب دستاورد شب گذتش به میدام توضیح داد:
_فک کنم رو شانس بودم چون درخواست مصاحبه رو قبول کرد....قراره باهام تماس بگیره.... بی اندازه برای ملاقات مجدد باهاش هیجان زدم....
+تبریک میگم ....
صدای دختر تحلیل رفت... باید خوشحال میبود چون از حائز اهمیت بودن نقش پارک چانیول تو پیشرفت شغلی سهون دوست پسرش باخبر بود اما ته قلبش به دیدار سهون و اون مرد راضی نبود...همه از گرایش اون هنرمند عجیب و غریب خبر داشتن....
+خوشحالم که بالاخره تونستی فرصت مصاحبه باهاش رو به چنگ بیاری... حتما سر و صدای زیادی قراره به پا کنی... از بین تموم مجله ها... مجله هنر سئول و گزارشگر اوه سهون... بیا به خاطرش جشن بگیریم...
YOU ARE READING
Your hell and my heaven
Romanceپارک چانیول هنرمندسرشناس کره یک در هزار هم فکر نمیکرد که زندگیش با بیون بکهیون به نقطه ویرانی و نفرت برسه... اون حالا تبدیل به ادم جامعه گریز شده بود و تو چاهی که برادرش جونگین براش پهن کرده زندگی میکرد.... و شاید حضور اوه سهون خبرنگار مجله هنر می...