Part 3

322 91 5
                                    

                                  
     _______________ ده سالگی_________________
  ___________________***____________________

_بهم زنگ زدش....

کنار گوش دخترک زمزمه کرد و همزمان گاز بزرگی به دونات تو دست جی آه  زد.. هنوز هم در حاله ای از ناباوری به سر میبردهیچ فکرشو نمیکرد به این سرعت شاهد ظاهر شدن  اسم پارک رو گوشیش باشه... وقتی که سرگرم ادیت مطالب سونبه هاش بود و در حال جمع کردن محتواي مناسب برای بخش  مد مجله بود هیچوقت فکرش رو هم نمیکرد که در دومین روز از ماه تابستون همچین موهبتی به زندگی نکبت بارش عطا بشه....

دخترک به سرعت محتویات تو دهنشو قورت داد و بی اهمیت  به گاز بزرگ  دوناتش به  سهون نگاه کرد :

_باورم نمیشه که پارک داره تا این حد اسون باهامون راه میاد....اون تموم این سالا تو ناز و ادا بود حالا به این سرعت داره باهامون همکاری میکنه...

با خرسندی سر تکون داد و از تارف جی اه استقبال کرد با جرعه کوچیکی از قهوه جی اه گلوی خشک شدش رو تر کرد

هنوزم صدای گرم و البته کلافشو به خاطر داشت... همینطور در خواستش برای ملاقات تو کافه بلو اسکای....

کافه مجللی که سهون تنها تعاریفشو شنیده بود...

_قراره تو بلو اسکای ملاقاتش کنم...

_شوخی میکنی!؟

_نمیکنم... خوب به نظر میام... نمیخوام ناخواسته باعث خجالت زدگیش بشم... میدونی که اونجا چطور آدمایی رفت و آمد میکنن؟!

_میدونم... سلبریتیا و یه سری آدم بی درد و غم.... و میدونی فرق تو با من و خیلی ادمای دیگه چیه!

حالا صندلی دخترک به سمت همکار قد بلندش کامل چرخیده بود و نگاه لیزر مانندش در حال کنکاش سهون بود...

_تو حتی اگر گونی هم بپوشی جذابی... نظرت با کت من چیه! همین چند روز پیش از حراجی نامدون گرفتم... چون قیمتش خوب بود... باورت میشه قبل از حراج 690 وون بودش.. فقط یه سایز بیشتر ازش نمونده بود مجبور شدم همینو بخرم... برای  من خیلی بزرگه.... تو بپوشش...

_احتمالا که زنونه نیست؟!

دخترک سر تکون داد و برای پوشوندن کت به تن سهون از رو صندلیش کنده شده :

_نیستش سهون... اسپرته.... فقط بپوشو برو به جنگ پارک میدونی که باید دست پر برگردی.... زیر بمشو بکش بیرون .. همه چیزو.... بیا به همه ثابت کنیم که تو از همه عرضت بیشتره....

_اوم...معلومه که بیشتره....کاری میکنم که همه انگشت به دهن بمونن دختر

کوتاه سر تکون داد و اجازه داد جی اه کت کتان مشکی رنگ رو تو تنش صاف کنه...

  ___________________________________________
  ___________________***____________________

نگاه اخم الودش برای به عقب روندن اون زنیکه احمق  کافی بود ... بدون هیچ شرمی قدم ها مغرور وارشو ادامه داد و در جواب ابروهای بالا رفته رئیس کمپانی کاسترول تنها لبخندی نمادین به روی لب هاش نشوند...

Your hell and my heavenWhere stories live. Discover now