- جیمینشـــی! قهوه یا شیر داغ؟
جونگکوک با دادی که از توی آشپزخونه زد، اون رو از خاطراتی که چند دقیقهی پیش ساخته بودن بیرون کشید. خندید و همونطور که چهار زانو جلوی شومینه نشسته بود، روی زمین چرخید و جواب داد:
- جونگکوکا! شیر داغ لطفاً!
جونگکوک دستش رو بالا آورد و همونطوری که میخندید، دوباره متقابلاً فریاد زد:
- باشه جیمینشی!!
جیمین از خنده روی زمین دراز کشید و دستش رو روی دلش گذاشت.. اونها داشتن بافاصلهی نه چندان زیاد، عمارت رو روی سرشون میگذاشتن. فکر نمیکرد انقدر زود جونگکوک خجالتش آب بشه، و چقدر خود واقعیش شیرین و خواستنی بود. شیطون و خوش خنده.
- یاا! منم شیر داغ میخوام!
جین بلند توی عمارت غر زد و این شروع فریادهای اون سه نفر توی عمارت شد:
- باشه هیووونگ!!
جین گفت:
- شیر کاکائو هم داریماا!
جونگکوک دستش رو مثل شیپور روی دهانش گذاشت و سعی کرد بین خندههاش حرف بزنه:
- باشـــه !
جیمین که احساس کرد سرش کلاه رفته، بلند فریاد زد:
- جونگکـــوکا! منم شیرکاکائو میخوام!
جونگکوک جلوی در آشپزخونه از خنده روی زمین نشست و دستش رو به نشانهی "باشه" بالا گرفت.
انقدر خندیده بود که دلش درد گرفته بود و نتونسته بود بایسته.- کوک چرا نشستی روی زمین؟!
تهیونگ که به خاطر داد و فریادهای اون سه نفر کلافه شده و از آشپزخونه بیرون اومده بود، ولی با جونگکوک که جلوی در نشسته بود برخورد کرده بود.
جونگکوک برگشت و سعی کرد بلند شه و همونطوری که اشکهاش رو پاک میکرد، از دیوار کنارش کمک گرفت:- تهیونگـــیهیونگی... سفارش جدید گرفتم!
تهیونگ دستش رو روی گونهی جونگکوک گذاشت تا نوازشش کنه:
- مگه باید ما براشون درست کنیم که رفتی سفارش گرفتی؟
جونگکوک که دیگه خندهاش تموم شده بود، صاف ایستاد و با حالت کیوتی غر زد:
- خب نه... مجبور نیستیم؛ اما اونا خیس شدن!
تهیونگ دست به سینه ایستاد و با حالتی بیخیال شونهای بالا انداخت:
- به ما چه، میخواستن خیس نشن.
جونگکوک وقتی دید اون داره بهسمت نشیمن میره و به حرفش گوش نمیده؛ یکهو محکم از پشت کمرش رو بغل کرد و سرش رو روی کتفش گذاشت. تهیونگ ابروهاش رو بالا انداخت، نمیخواست دوباره در برابر کیوت بازیهای جونگکوک که برای راه انداختن کارش انجام میداد کم بیاره، پس سرش رو همونطور مستقیم رو به جلو نگه داشت و بدون اهمیت به خرگوشی که صفت از کمرش چسبیده بود، قدم برداشت.
YOU ARE READING
'⋆『Black Diamond』
Fanfictionبا اومدن رئیس شرکت، همه توجهشون به اون سمت جلب شد. رئیس کیم و پارنتری که امشب انتخاب کرده بود با لباسهای ست و دستهای درهم قفل شده به همه خوش آمد گفتن و در آخر، سر یک میز ایستادن. '⋆ - ددیت میدونه اینجایی و بیش از حد خودت خوردی؟ جونگکوک با لفظ...