𝑪𝒉𝒂𝒑𝒕𝒆𝒓 10

139 16 4
                                    

جونگ‌کوک دستش رو که تقریباً داشت یخ می‌زد از زیر بارون نجات داد و با هیسی که کشید، اون رو توی جیبش فرو برد و مشت کرد.

نگاهی به تهیونگ که انگار در دنیای دیگه‌ای غرق شده بود و چیزی از اطرافش نمی‌فهمید، کرد و وقتی دید تهیونگ همچنان به یک نقطه خیره شده و راه می‌ره لب باز کرد:

- تهیونگی هیونگی.. به چی فکر می‌کنی..؟

تهیونگ که تازه از توی خلصه‌ی شیرینش بیرون اومده بود، چشم‌هاش رو به رو دوخت و جواب داد:

- به چیزی فکر نمی‌کردم.

جونگ‌کوک سرش رو به نشونه‌ی باشه تکون داد و بعد همون‌طور که به باغچه کنار پاش نگاه می‌کرد، همراه تهیونگ قدم برداشت.

نباید اون سوال رو می‌پرسید، به هر حال هرچی که باشه، اون تازه با تهیونگ گرم گرفته بود. تهیونگ همون کسی بود که قبل از امروز اون رو مثل آدم‌های دیگه‌ی دور و برش می‌دید که هیچ وقت دوست نداشت باهاشون هم صحبت بشه، آدم‌هایی ‌که به جز عزیزانشون با فرد دیگه‌ای صمیمی نمی‌شن!

یا شاید هم مغرور و خودخواه..؟

اما خوب می‌دونست تهیونگ با همشون فرق داره.

از همون روزهایی که توی جشن‌های شرکت‌های مختلف از جمله دو شرکت اون‌ها، تهیونگ دنبالش به بالکن بزرگ اتاق کارش می‌رفت و مجبورش می‌کرد حرف بزنه، اون هم وقتی تازه برای مراسم سوگواری پدرش به کره برگشته بود و توی شرایط روحی خوبی نبود.

تهیونگ همون کسی بود که هیچ وقت تنهاش نمی‌گذاشت...

همون کسی بود که همیشه وقتی از دورهمی‌ها فرار می‌کرد، دنبالش می‌رفت و زیر نظرش می‌گرفت و حتی ازش مراقبت می‌کرد. البته گاهی واقعاً رو مخ بود!

و جدای همه‌ی این‌ها، تهیونگ کسی بود که کمکش کرد اون اتفاق شوم رو فراموش کنه. همون اتفاق وحشتناکی که باعث شد دوباره مثل فراری‌ها از کره محو بشه.

و تمام این‌ها، باعث شده بود فکر کنه که تهیونگ با اون آدم‌های مغرور و سرد، یه فرق اساسی داره.‌

این‌که اون سعی نمی‌کرد مثل سهام‌دارهای بقیه شرکت‌ها باهاش دوست بشه تا ورکشتسشون کنه. و یا سعی نمی‌کرد از بی‌تجربگیش استفاده کنه و گولش بزنه. و حتی اون رو وارد کارهای میلیاردی که آخرش فقط و فقط به ضررش تموم می‌شه، بکنه.

تهیونگ، برخلاف ظاهری که از خودش برای مردم به نماش می‌ذاشت، یه فرد مهربون بود.
حداقل برای جونگ‌کوک. مگه نه؟

یه حامی مهربون و عاشق!

"+ البته دومی، شاید!"

به افکارش لبخندی زد که متوجه شد تهیونگ کاملاً بهش خیره شده، خودش رو بیخیال نشون داد، انگار که خیلی هم همه چیز عادیه؛ ولی خیلی دیر شده بود چون تهیونگ اون رو متوقف کرد:

'⋆『Black Diamond』Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon