به افکارش که شبیه یک بچهی پنج ساله که تازه براش توپ فوتبال خریدن و ذوق میکنه، تکخندی زد.
نگاهش رو به برادرش داد که متوجه شد اون دقیقاً بهش خیره شده. کمی توی جاش تکون خورد و با حالت سوالی به جین خیره شد:
- چیزی شده..؟!
جین ریز خندید و دوباره حرفش رو که انگار برادرش کوچکترش متوجه نشده بود با جمله بندی متفاوتتری تکرار کرد:
× امشب مهمون داریم!!
و بعد از جاش بلند شد و به تهیونگ که پوکر نگاهش میکرد، خندید و پشت سرش ایستاد. دست هاش رو روی شونه های تهیونگ قرار داد و روبه نامجون و جونگکوک گفت:
× فقط یه جوری بیاین که بیشتر بمونینا!
نامجون هم از جاش بلند شد که جونگکوک هم به تبعیت ازش بلند شد و بعد، نزدیک جین رفت و با لبخند گرمش بعد از تأیید کردن حرف جین باهاش و البته تهیونگ دست داد و خدافظی کرد.
جونگکوک هم به نشانهی احترام خم شد و به همراه برادرش از شرکت خارج شد.تهیونگ به سمت پنجرههای بزرگ تالار رفت و نگاهی به پایین انداخت و چند لحظه بعد، تونست ببینه که جونگکوک زیر بارون کمی بالا و پایین میپره و بازوی نامجون رو فشار می.ده.
لبخندی گوشهی لبش نشست و به سمت برادرش که داشت برگههای روی میز رو جمع میکرد رفت.
جین با نزدیک شدن تهیونگ به میز شیشهای بزرگ و قهوهایرنگ، همونطور که سرش پایین بود و مشغول مرتب کردن برگهها بود لب زد:× حالا که قرار داد بستیم، دیگه اون شوگا هم نمیتونه شرکت رو ورشکست کنه!
تهیونگ نفس عمیقی کشید و دستش رو لبهی میز کشید. هیچ وقت نتونسته بود بفهمه که چرا شوگا باهاشون همچین کاری میکنه و یا اصلاً، چرا به جای اینکه باهم دوست باشن، سعی داشت شرکت اونها رو از بین ببره؟!
.
.
.
.
.با اصرار جونگکوک که توی روزهای بارونی خیلی سرحالتر به نظر میرسید، بعد از خروج از شرکت SeT به رستوران رفته بودند.
از ماشین که پیاده شدن، به خاطر بارونی که میبارید شروع به دویدن کردن تا سریعتر به رستوران برسن.میزی چسبیده به دیوار رو انتخاب کردن که بهجای صندلیهای پلاستیکی، دور تا دورش مبلهای قرمزی بود که رگههای مشکیرنگی روشون خودنمایی میکرد.
بعد از در آوردن کتش که به لطف بارون شونههاش کمی نم دار شده بود، اون رو کنارش روی مبل گذاشت و روبهروی جونگکوک نشست.
جونگکوک در حالی که دستهاش رو جلوی دهنش برده بود تا گرمشون کنه، منوی روی میز رو نزدیک برادرش کرد.
STAI LEGGENDO
'⋆『Black Diamond』
Fanfictionبا اومدن رئیس شرکت، همه توجهشون به اون سمت جلب شد. رئیس کیم و پارنتری که امشب انتخاب کرده بود با لباسهای ست و دستهای درهم قفل شده به همه خوش آمد گفتن و در آخر، سر یک میز ایستادن. '⋆ - ددیت میدونه اینجایی و بیش از حد خودت خوردی؟ جونگکوک با لفظ...