pt.10

1.1K 137 60
                                    

جلوی در استراحتگاه جونگ کوک وایساد و نگاهی به سربازا کرد

_هر چی اون تو اتفاق افتاد حق ورود رو ندارید

نگهبانا با خم شدن اطاعتشون رو رسوندن و یونگی داخل شد
جونگ کوک پشت بهش نشسته بود، نزدیک تر رفت و دقیقا پشت سرش وایساد

_خب فرمانده میخاس...

جونگ کوک به سرعت پاشد گلوی یونگی رو گرفت و محکم به دیوار کوبیدش و از بین لب هاش غرید

-خفه خون بگیر

یونگی احساس خفگی داشت ولی اون مغرور تر ازین حرفا بود که چیزی نشون بده ، نیشخند کجی زد و به چشمای جونگ کوک خیره شد

_.میتونم همین الان بکشمت

جونگ کوک خنده عصبی کرد: بزدلیتونو میرسونه پا..د..شاه

با کوبوندن مقام یونگی کنار کلمه بزدل تو صورتش یونگیو به حد مرضش رسونده بود
یونگی دستشو از زیر به دست جونگ زد که گلوشو ازاد کرد و مشتی تو صورتش خابوند

_میدونی فرمانده...خیلی دلم میخاد بگم با اون هرزه گورتو از قصر من گم کن...ولی خب هرکسی یه مالکی داره و مالک یوری منم

نزدیک تر شد و ادامه داد : همسر اون منم...اون مال منه...کسی که هر شب باهاش رابطه داره منم

-بس کن

_کسی که هرشب اونو زیر خودش داره و مال خودش میکنه منم...منم که مهر مالکیتمو رو تموم بدنش میزنم

-بس کنننن

با فریاد بلندی گفت و شمشیرشو زیر گلوی یونگی گذاشت

_بهتره تا ازین سرزمین محوت نکردم ازش دست بکشی...میدونی که برام لذت بخش ترین کار جون گرفتنه

- وقتی یونگی نباشه همسریم وجود نداره

_انتخاب با خودته

لحن جونگ کوک اروم تر شد و بغض جاشو گرفت: دوسش دارم....دوسم داره...عاشقشم و عاشقمه...لطفا، التماست میکنم ازش دست بکش...میدونی که هیچوقت قلبش برای تو نمیشه

_تو..

+اینجا چه خبره

با صدای یوری هردو سمتش برگشتن ، جونگ کوک شمشیرشو انداخت و سمت یوری رفت : چرا بلند شدی، شین سو کجاست مگه بهش نگفتم نزاره جایی بری..برو استراحت کن

یوری به چشمای نگران جونگ کوک خیره شده بود و کم کم داشت بغضش میشکست
میدونست جونگ کوک چقد دوسش داره ولی نمیتونست کاری که باهاش کرد و ببخشه

نگاهشو به یونگی داد : سرورم...من به شما خیانت کردم ولی...شما منو هنوز بانو خودتون میدونین

یونگی با پوزخند واضحی به یوری نزدیک شد و با دستاش صورتشو قاب گرفت: تو هرکاریم بکنی بازم مال منی...تنبیهت میکنم ولی میبخشمت

forbidden Love (completed)Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon