pt.14

1K 154 93
                                    

=ببین با ورودم چه ها که نکردم....

پوزخندی زد و با قدم های استوارش وارد قصر شد و از در ورودیِ عظیم اون قصر داخل رفت و وارد راه‌روی طولانیی شد.
یکی از ندیمه های قصر جلو اومد و تعظیم نود درجه ای بهش کرد: تا اتاق پادشاه همراهیتون میکنم.

روی صندلی با شکوهش نشسته بود. با صدای در بدون اینکه سرش رو تکون بده گفت: بیا.

ندیمه ای وارد شد و تعظیم کرد. همونطور که سرش پایین بود گفت: جناب جانگ تشریف اوردن.

سری تکون داد : بگو بیاد.

مردی با لباس های تماما مشکی که موهای قهوه ای رنگش رو از بالای سرش بسته بود و هدبند مشکیش دور موهاش رو مرتب کرده بود وارد اتاق شد: سرورم.
و تعظیم نود درجه‌ای کرد.

_خوش اومدی...جانگ هوسوک. میتونی بشینی.

اطاعت کرد و روی صندلی جلوی میز یونگی نشست.

**

بعد از ازدواج جونگ کوک مسئولیت حرمسرا با یوری بود و باید روی تمام کارها نظارت میکرد

چند تا ندیمه رو دید که به سرعت وارد قسمت داروها میرفتن
پشت سرشون راه افتاد : شما اینجا چیکار میکنید؟

*بانو ...حال فرمانده به شدت بد شده، به ما دستور دادن تا دوا برای ایشون اماده کنیم

یوری بعد از شنیدن حرف ندیمه چرخید و قدماشو سمت اتاق جونگ کوک سرعت داد.
دم اتاق مشترکشون ایستاد و نگهبان ها در رو باز کردن.

داخل رفت و جانگ‌کوک رو روی تخت در حالی که شین‌سو بالای سرش بود و پزشکی سفید پوش روی تخت کنارش نشستا بود دید.
نگرانی ها بهش حجوم اوردن ولی سعی میکرد چهره اش رو بی تفاوت نشون بده. پرسید: اینجا چه خبره؟

شین‌سو سرش رو چرخوند و تا یوری رو دید تعظیمی کرد و گفت: بانو..ظاهرا کسی قصد جون فرمانده رو داشتن.

ابرویی بالا انداخت و جلو رفت. جانگ‌کوک رو با لباس خواب سفیدی دید که چشماش روی هم بود و رنگش پریده بود.

+چطور؟

پرسید و منتظر جوابش منتظر موند، که شین‌سو گفت: مثل اینکه سمی توی شرابش بوده.

جلو تر رفت و دقیقا بالای سر جانگ‌کوک ایستاد و گفت: اگر کارتون تموم شده برین بیرون.

شین‌سو رو به پزشک گفت: شما میتونید برید

+تو هم برو بیرون.

یوری رو به شین‌سو گفت و منتظر شد اطاعت کنه. ولی جواب داد: من همسر قانونیش هستم..باید کنارش باشم.

پوزخندی زد و پشتش رو به شین‌سو کرد: گفتم بیرون.

با حرص و بدون حرفی با پزشک بیرون رفت‌.

forbidden Love (completed)Où les histoires vivent. Découvrez maintenant