part fourteen 🥢

1.1K 145 428
                                    

صبح خیلی زود قبل از اینکه بقیه بیدار شن سوبین رفته بود و هیونینگ کاملا تو خودش بود و بر خلاف روزای دیگه که سره بقیه رو می برد خیلی آروم تر بود . بومگیو که از جریان خبری نداشت و انگار قرار نبود کسی چیزی بهش بگه از اینکه کای اینجوری شده بود خیلی نگران بود .

' یا چته تو '

خزید سمتش و با چشم های پاپی طورش به چهره ی تو هم کای نگاه کرد و وقتی دید قرار نیست جوابی ازش بشنوه نگاه مظلومش رو با یه نگاه که از نظر خودش مرگ بار بود عوض کرد و حرفش رو جدی تر تکرار کرد ' چتههه '

کای زیر چشمی نگاهی بهش انداخت و گفت ' هیچی '

با اینکه مشخص بود داره دروغ میگه ، ذهنش درگیر دیشب بود و خیلی احساس گناه می کرد ، اون هیچ وقت اینجوری نمی شد ! هیچ وقت تو حالت مستی کسی رو نبوسیده بود اما چرا سوبین ؟ اوکی قبوله جذابه و خیلی خوشگله اما کای فقط دو روز میشناختتش .

' باشه اصن نگو چته ، ولی اگه بگی دیشب برام هیچی نگرفتی ، از همینجا پرتت می کنم تو هواپیما تا مستقیم برگردی آمریکا '

بومگیو فقط می خواست با موضوع مورد علاقه ی دوستش حالش رو جا بیاره و انگار موفق هم بود .

' یه چیزایی گرفتم اما نصفش مال تو نیست '

بومگیو که گیج شده بود آروم لب زد ' ینی چی ... '

کای دستش رو گرفت و از روی کاناپه بلندش کرد و بردتش توی اتاق خودش تا اون چیزی که براش گرفته بود رو نشونش بده .

بومگیو نشست روی تخت و به کای که روی زمین داشت بین وسایلش می گشت ، نگاه کرد .

بعد از حدودا دو دقیقه کای یه پلاستیک رو اورد بیرون و گرفت جلوی بومگیو ' بگیر بپوش '

بومگیو پلاستیک رو گرفت و درحالی که توش رو دید می زد گفت ' اون چیزایی که گفتی مال من نیستن کجان '

' اینا رو بپوش اونا رو بعدا بهت نشون میدم '

بومگیو اخم کرد و با صدای بچه گونه گفت ' تو هم مثل یونجون شدی ؟ نشونم بده دیگههه '

هیونینگ کای با اسم یونجون لبخند شیطانی زد و گفت
'به شرطی بهت نشون میدم که اینا رو بپوشی و بری جلوی یونجون هیونگ '

بومگیو آب دهنش رو قورت داد ' م مگه چی هستن ؟'

آروم لباس ها رو از تو پلاستیک اورد بیرون و متوجه شد که به جوراب پشمی بلند تا زانو هاش که روش چند تا خرس کیوته با یه هودیه سفید کوتاه که روش نوشته ددی و گوش و دم خرسی شکل داشت

' شلوارش کو ... '

' نداره '

بومگیو لباسا رو انداخت رو تخت و با حالتی غر غرانه گفت و پاهاش رو رو هوا تکون داد ' نه نه نهه من این کارو نمی کنمم '

I Hate My strawberry smell Donde viven las historias. Descúbrelo ahora