part eight 🌷

1.4K 198 255
                                    

روی یکی از صندلی های دو نفره ی اتوبوس کنار تهیون نشسته بود و در حالی که از چیپس های هونگ‌جونگ که روی صندلی های ردیف سمت راست نشسته بود تغذیه می کرد ، به حرف های وویونگ گوش می داد و تمام سعیش رو می کرد که به تهیونگ توجه نکنه ....

با اینکه گرم صحبت با جونگ‌کوک بود ، اما شاید می فهمید یکی داره دیدش می زنه و می تونست مچ بومگیو رو بگیره ! پس بهترین کار این بود که اصن نگاهش نکنه .

' استاد گفت که اونجا باید توی چادر های دونفره با هم گروهیمون بخوابیم ' هونگ‌جونگ یه چیپس گذاشت توی دهنش و با یه لبخند ملیح به وویونگ و سان که کنار هم نشسته بودن نگاه کرد .

' شب رویایی رو براتون آرزو مندم ' هونگ‌جونگ تنها کسیه که از معصومیت وویونگ نهایت استفاده رو میبره و از کارش لذت می بره

' سونگهوا همه چیز رو برام تعریف کرده جونگی '
اما خب چویی سان اونقدرا هم معصوم نیست .

وویونگ که سعی داشت از خنده منفجر نشه لب هاش رو توی دهنش جمع کرد و به هونگ‌جونگ که به زور داش چیپس جوییده شودش رو قورت می داد نگاه کرد .

هونگ‌جونگ چرخید سمت سونگهوا و با مظلومیت تمام بهش زل زد ' واقعا گفتی ؟ '

' من فقط ازش کمک می خواستم '

با این حرف سونگهوا حتی بومگیو هم تا مرز منفجر شدن رفت اما وویونگ از بس خندیده بود می شد به راحتی متوجه ی اشک توی چشم هاش شد .

' جدی چه کمکی ؟ ' وویونگ بین خنده هاش پرسید و اشک هاش رو پاک کرد .

' اینکه چیکار کنم مثل تو توی مدرسه لنگ نزنه ، البته نمی دونم سرم به کجا خورده بود که از این احمق پرسیدم ، باید همون اول می رفتم پیش تهیونگ '

وویونگ که حالا حالت پوکری به خودش گرفته بود نگاهی به تهیونگ کرد و گفت ' چی بهش گفتی ؟ '

' چرا اینقد برات مهمه '

' فقط می خوام بدونم دوستم چجوری به فاک رفته'
نگاه عصبی به سونگهوا انداخت و دوباره جدی به تهیونگ نگاه کرد  ' بگو '

' بهش گفتم از لوب استفاده کنه ، و خودشو کنترل کنه ، وگرنه حتی با روغن هم هونگ‌جونگ پاره می شد !'

وقتی تهیونگ داشت حرف می زد می تونم به جرعت بگم که بومگیو کاملا محوش شده بود ، اون صدای دورگه بیش از حد قشنگ بود .

' بسه دیگهههه ' هونگ‌جونگ که صورتش رو با دست هاش پوشونده بود و سرش رو به صندلی تکیه داده بود بلند داد زد .

' عاو پس یونجون رو هم می فرستم پیش خودت '

' وویونگ ' صدای یونجون برای اولین بار در اومد اما بومگیو نمی تونس جلوی خودشو بگیره تا نپرسه واسه چی یونجون باید بره پیش تهیونگ .

I Hate My strawberry smell Where stories live. Discover now