part two 🍎

1.4K 257 86
                                    

کلاس خیلی شلوغ بود و این هیچ از استرس بومگیو کم نمی کرد ، استرس داشت چون نمی دونست قراره تهیونگ رو ببینه یا نه ! حتی بهتر از اون ، ممکن بود با هم توی یه گروه بیوفتن .

'خوبی ؟ ' تهیون دستش رو پشت کمر بومگیو می کشه که باعث میشه بومی سرش رو بذاره روی شونه ی دوستش . ' اوهوم ' سرش رو کمی تکون می ده ' یکم خوابم میاد ' تهیون لبخندی می ذنه و دستش رو روی مو های نرم بومگیو می کشه .
اون خرس تنبل همیشه می خواست بخوابه .

معلم وارد کلاس میشه و صدای کلاس می خوابه .
بومگیو هنوز سرش روی شونه ی تهیون بود و اصلا علاقه ای نداشت تا اون رو رها کنه ‌‌.

' خب قبل از این که درس رو شروع کنم بذارین هم گروهیاتون رو معرفی کنم . '

با شنیدن اسم هم گروهی بومگیو سرش رو از روی شونه ی تهیون بر می داره و تمام توجهش رو به معلمش می ده ‌‌.

' خب ، سان و وویانگ ، طبق معمول ' وویانگ سرش رو روی میزش می ذاره و با خجالت می خنده .

' هونگ‌جونگ و سونگهوا '
نگاهی از بالای عینک مربی شکلش به هونگ‌جونگ که سعی داشت جیغش رو خفه کنه می اندازه و ادامه میده ' بومگیو و یونجون '
بومگیو مطمئن بود که اشتباه شنیده اما اون و کی ؟ ' میشه دوباره تکرار کنین ؟ ' بومگیو از معلمش درخواست می کنه و با استرس نگاهش می کنه ' چویی یونجون ، خیلی پسر خوشتیپی عه ' جمله ی آخرش باعث شده بود صدای خنده ی بچه ها بره بالا اما این برای بومگیو مثل یه جوک تلغ می موند ، آه این واقعا بدترین زده حال تاریخ بود .
' تهیونگ و جونگ‌کوک و سوبین و تهیون '
تهیون چهره ی عصبی به خودش میگیره و دستش رو بلند می کنه اما قبل از این که چیزی بگه معلم مانعش میشه ' گروه ها تغیر نمی کنن لطفا درخواست نکنین . ' تهیون دستش رو میاره پایین و اون رو مشت می کنه ' اتفاقی افتاده ؟ ' بومگیو سعی می کنه از حال دوست عصبیش با خبر بشه اما اون حتی بهش نگاهم نکرد ' سوبین همونیه که دیروز باعث شد شیر توت فرنگی بریزه روت . '

بومگیو که متوجه داستان شده بود خنده ی کوچولویی می کنه و دست مشت شده ی تهیون رو میگیره ، دوست مهربونش بخاطر اون عصبانی بود .
' ناراحت نباش ... اون که ازم معذرت خواهی کرد '

تهیون چشماش رو می چرخونه و به بومگیو نگاه می کنه ' شاید بلایی سرت میومد ، ولی باشه ، سعی می کنم آروم باشم ' لبخند شیرینی تحویل بومگیو میده و موهای لختش رو بهم میریزه .

' وقتی کلاس تموم شد همراه من بیاین تا با هم گروهیاتون آشناتون کنم . فعلا فقط کتاب هاتون رو باز کنین '

بومگیو کتاب زمین شناسیش رو باز می کنه و مداد مغزی قهوه ای رنگش رو برای یادداشت کردن نکته های مهم بر می داره .

اون چویی یونجون ممکن بود چجوری باشه ؟ یه آلفای مغروره یا یه بتای مهربون ؟  آه هیچ نظری نداشت .

I Hate My strawberry smell Where stories live. Discover now