با دیدن فرد روبروش اولش نشناختش ، اما فهمید اون مرد مو مشکی با کت چرم همون بابای بچه ی توی شکمشه . ' صبحت بخیر چاگیا ' یه لحظه ، موهاشو رنگ و کوتاه کرده بود ؟
در برابر تیپ اون بومگیو شبیه یه بی خانمان می موند .
' عام ، می خوای حاضر شی بریم بیرون ؟ ' با یه لبخند به چهره ی گیج بومگیو نگاه کرد ، لعنتی با اون موهای سیخ شده و لباس کجش خیلی کیوت شده بود .بومگیو بعد از حرف یونجون تازه تمام اتفاقات دیشب یادش اومد و فهمید که ، شت امروز اولین روزه توی رابطه بودنشونه و اون بیرون رفتنم دیته !
با استرس درو توی صورت یونجون بست و بلند داد زد
' شاید یک ساعت یا فوقش دو ساعت معطل شی اما آره میرم حاضر شم ' امیدوار بود یونجون صداشو بشنوه .بعد از برداشتن حوله ، خودشو پرت کرد توی حموم ، وقتی از حموم اومد بالافاصله موهاشو خشک کرد و سعی کرد بهشون حجم بده .
، یه پیرهن سفید پوشید و روش رو با پلیور کرمی پوشوند و حس می کرد یه شلوار شیری رنگ به استایلش میاد . هوای بیرون خیلی سرد بود پس کاپشن سفیدش رو اورد بیرون تا بعد از میکاپش بپوشتش .
کمی سایه ی هلویی رنگ پشت پلک هاش زد و گونه هاش رو سرخ کرد ، برق لبش رو که طعم توت فرنگی می داد روی لب هاش کشید و عینک گردش رو روی چشم هاش گزاشت .
نگاه سرسری به خودش از توی آیینه انداخت و بعد از پوشیدن کاپشنش و برداشتن گوشیش رفت سمت در .
حاضر شدنش یک ساعت طول کشیده بود ، آه مطمئنا یونجون اون بیرون حوصلش سر رفته بود .
نفس عمیقی کشید و درو باز کرد ، ماشین یونجون ربرو بود و مطمئن بود خودشم توشه .
بعد از دیدن بومگیو از ماشین پیاده شد و قبل از اینکه به ماشین برسه درو برای تدی برش باز کرد ، اونقدر خوشگل شده بود که یونجون کاملا محوش بود .
بومگیو با دیدن کار یونجون لبخند محوی زد ، چویی یونجون قطعا بیش از حد جنتلمن و با شخصیت بود .
' ممنون ' توی ماشین نشست ، نباید ازش خجالت می کشید اما اصلا نمی تونست بهش نگاه کنه .
یونجون بعد از بستن در بومگیو پشت فرمون نشست و درحالی که سعی می کرد زیبایی بومگیو حواسشو پرت نکنه ماشین رو روشن ' خب بریم صبحونه بخوریم ؟ '
بومگیو اون لحظه اصلا گشنه نبود ، فقط مطمئن بود شکمش داره یه سری پروانه تولید می کنه و همونا میلشو گرفته بودن .
'نمی خوای جوابمو بدی تدی بر ؟ '
خیلی استرس داشت ، فقط امیدوار بود این رفتارش یونجون رو اذیت نکنه یا فک نکنه که پشیمون شده .
قبل از اینکه چیزی بگه ، یونجون ماشین رو کنار خیابون پارک کرد و تنها چیزی که بومگیو ازش مطمئن بود این بود که اونجا هیچ کافی شاپی نیست که بخوان برن .
YOU ARE READING
I Hate My strawberry smell
Teen Fictionهمه چیز از یه پروژه ی زمینشناسی شروع شد و با یک افسردگی بعد از سکس (البته فقط توی تصورات خودش ) تموم شد . اما امکان نداشت حتی بعد از پنج سال بومگیو هنوز هم بوی اون فرمون سرد سونبه اش رو یادش باشه ---------- ژانر : امگاورس ، فلاف ، رومنس کاپل : یو...