chapter 18🍷

2.5K 369 234
                                    

هاایییییی چطورین مطورین؟
اینم قسمتی که براش کچلم کردین
یادتون باشه شرط ووت که رسید فرداش یا چندروز بعد عصر یا شب اپ میشه
یه ثانیه وقت بزارین ووت بدین و نظراتتون تا اینجا و حدساتون برای ادامه ی داستان رو برام کامنت کنید.
اخبار فیک تو مسیج بورد پیج قرار میگیره و فقط برای فالوور ها نوتیفش میره.
آهنگ این قسمت کراشه گوش ندین از دستتون رفته
شرط ووت:
ببینم میتونین به 100 یا بیشتر برسونین یا آرزو به دل بمونم
150کامنت

🍷🍷🍷🍷🍷

شهر به ارومی تیره تر میشد. چندساعتی بود که خورشید از وسط اسمون کنار رفته بود و کم کم جایگاهشو به مهتاب میداد. تیره اما نه به اندازه ی شب. بعدازظهر متفاوتی بود. محله ی نسبتا قدیمی با صدای آژیر پلیس به هم ریخته بود. مردم با حس صدایی که سابقه ی شنیدنش رو تو این ساعت و این قسمت از شهر نداشتن به کنجکاوی و شاید هم ترس افتاده بودن.

باظاهری بیخیال روی کاناپه ی ۳ نفره جا گرفته و تموم حواسش پیش مردی بود که داشت جلوی درب جواب سوال پلیس ها رو میداد. زن همسایه بعد از شک کردن بهش تا فاصله ایی که برای فرار میدوئید به پلیس ها زنگ زده بود و گزارش دزدی داده بود.
سعی کرده بود فرار کنه ولی چند ثانیه بعد با دیدن چشمای سرخ سهون، خون تو رگاش یخ بسته بود.
اون محله ی بزرگ براش مثل یه قفس تنگ شده بود و لوهان نمیدونست از دست مرد به کجا فرار کنه.

وقتی رنگ عوض کرده بود صدای آژیر پلیس مثل یه ناقوس نجات دهنده تو گوشش پیچیده بود و لوهان با تموم وجود از زن بابت خبر دادن به پلیسا و خریدن وقت براش تشکر میکرد.
با وجود اون آبی پوش ها سهون نمیتونست گوشه ایی گیرش بیاره.
عجیب اینجا بود که سهون با صورت خنثی جواب پلیسا و زن همسایه رو میداد و لوهان رو از مهلکه بیرون کشیده بود. مهلکه ایی که برای پسر قطعا بهتر از خشم خودش بود.

ظاهرش خونسرد بود ولی ناخونایی که توسط دندوناش زخمی و خونی میشدن چیز دیگه ایی رو نشون میدادن. یوری کنارش با کمترین فاصله نشسته بود و داشت از اتفاقات ساعتی پیش پرحرفی میکرد. راجب خوشحالیش از باز شدن گچ پاش میگفت و لوهان ذره ایی از حرفای پسر رو نفهمیده بود. مکالمه ی جلوی درب براش حیاتی تر بود.
₩لطفا بعد از این مطمئن بشین مشکلی وجود داره و بعد به اداره ی پلیس زنگ بزنید
×بله متوجهم اشتباه من بود متاسفم

یه پلیس زن و دیگری مرد اخرین کلماتشون رو گفتن و بعد محله رو ترک کردن. زن همسایه با سهون وارد خونه شد و لوهان نفس راحتی کشید.
×متاسفم عزیزم من بهت شک کردم
زن همسایه با مهربونی گفت و لوهان تلاش میکرد لبخند مسخره ایی تحویلش نده. اگه اون زن لعنتی نبود تا الان موفق شده بود.
+نه من درست توضیح ندادم
×تو باید بهم میگفتی دوست پسرشی
با این کلمه چشماشو تو کاسه چرخوند. سهون عوضی برای نجاتشون از موقعیت بازهم این دروغ رو گفته بود.
جوابی نداد و به یوری ساکت خیره شد.

🍷The 100 million dollar prostitute🍷{Chanbaek Ver.}Donde viven las historias. Descúbrelo ahora