chapter 10🍷

3K 439 185
                                    

هلوووووووو بچه ها...خوبین؟
قسمت ۱۰ فاحشه اینک پابلیش شد...
▪︎ همچنان تعداد ووت ها و کامنت ها اهمیت زیادی دارن و اصلی ترین دلیل آپ هستند پس فراموش نشه و اینکه وقتی شرط میرسه بقیه لطفا ووت رو بدن، شما توجهی به پایان رسیدن شرط نکنین
از کامنت گذاشتن خجالت میکشین؟...این واقعا بهمون روحیه میده و خوشحالمون میکنه پس شده در حد یه خط نظر بدین(خیلییی خیلی مهمه)

▪︎فاحشه رو به پلی لیستتون اضافه کنید تا همه بهش دسترسی داشته باشن خواهشا و فالووو گایز فالو هربار فراموش میشه

▪︎دو قسمت اول گناه دارن بچه ها برای اونا هم لطف کنید نظر بدین

▪︎آهنگ این قسمت خیلی دیوانه کنندس...
لذت ببرید....
بالای70 ووت
80کامنت

🍷🍷🍷🍷🍷

بدنش اصابت شدیدی با درب داشت. بعد از کشیده شدن داخل اتاق و کوبیده شدن به پشت درب بسته ، لبای ارباب با وحشیانه ترین حالتش به لباش هجوم اوردن. برجستگی های تزئینی درب چوبی باعث میشد هر چند دقیقه کمرش رو قوس بده تا کمتر آسیب ببینه. این اصابت براش خاطره انگیز بود. لباش به جای بوسیده شدن در حال جویبده شدن بودن. بدن ارباب مثل یه تیکه گوشت به درب پِرِسِش کرده بود و حرکاتش رو محدود میکرد. فقط تونسته بود با دست سالمش به پیراهن سرمه ای ارباب چنگ بندازه و برای درد و سوزش لباش ناله کنه. مغزش تازه الان در حال ادراک اتفاق یه ساعت قبل بود.

سر اسلحه رو به سمت ارباب نشونه گرفته بود و چشمای سرد و خنثی ارباب رو به سمت خودش کشیده بود. لوهان...دیگه نبود....پریده بود یا هرچی...الان دیگه تنها کسی که باید ازش محافظت میکرد خودش بود. مینیونگ با حیرت به صحنه ی مقابلش خیره شده بود و از نیت فاحشه میترسید. جو خفقان بود.
نفس نفس میزد....نامنظم و آشفته...عرق دستاش باعث لیز شدن بدنه ی برتای امریکایی(*اسلحه دستی امریکایی) میشد...وزن اسلحه براش چند برابر شده بود...غیر قابل باور....اولین باری نبود که دست به اسلحه شده بود اما قطعا احمقانه ترینشون بود...
۶ ثانیه پیش فقط تا همینجاش رو برنامه ریزی کرده بود و الان صفحه سیاهی کل ذهنش رو تاریک کرده بود‌. ذهنش راهکاری برای موقعیت نداشت.

اما یه چیزی تو اون فرق میکرد...فاحشه با همه فرق میکرد...افکارش و نگاهش...میتونست بازی رو به نفع خودش برگردونه.
نیشخنده واضحی رو لباش نقش بست. چشماش با گستاخی تموم تو چشمای ارباب خیره بود. آروم اسلحه رو پایین اورد‌. با انگشتش اسلحه رو تاب داد و ثانیه ی بعد صدای افتادن جسم فلزی رو زمین تو فضا پیچید.

راهی که هیچ فکری پشتش نبود رو انتخاب کرده بود و دقیقا یه ساعت بعد به داخل اتاق یه هتل درجه ۳ پرت شده بود و حالا از شدت فشار بدن ارباب رو بدنش توان پر کردن مجدد ریه هاش رو نداشت.

🍷The 100 million dollar prostitute🍷{Chanbaek Ver.}Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin