خب خب اپ شد
امیدوارم لذت ببرید
سره موضوع ووت و کامنت یادتون نره
بچه ها اون چنله مشکل پیشومد و فیک رو از همین واتپد دنبال کنید تا بهتون خبر بدم
آهنگ پابلیش شده رو هم حتمااا گوش کنید🍷🍷🍷🍷🍷🍷
کمرش بشدت به میله کوبیده شد...همون میله ای که باهاش دلبری کرده بود...شوخی نبود اگه میگفت صدای مهره های کمرشو شنیده
بدن اربابش به میله میخش کرده بود و نمیتونست هیچ حرکتی کنه
پارک دستاشو با یه دست گرفت و روی قسمت بالایی میله قفل کرد
جا زده بود...اره.....ولی پشیمون نبود...نه...از مرگ اون مرد چینی پشیمون نبود...احساس میکرد روحش ارضا شده..از گرفتن جون قاتل کارگرهای کارتر...البته که شلیک اصلی کار اربابش بود ولی کی میتونست غیر از خودش اربابش رو به جنون بکشونه؟
کمربند ارباب از دورکمرش باز شد و به سمت دستای هرزش رفت
با بسته شدن دستاش بالای سرش چشاشو بست و به نفس نفس اوفتاد...وقتی بدنشو با ریتم به موج درمیاورد هرگز به بعدش فکر نکرده بود...لعنت اون هروئین زیادی قوی بود
نفسای گرم ارباب رو رو گردنش حس کرد
-هووومم....ببین اینجا چی داریم...یه جنده بد که منتظره تنبیه بشه
صدای بم ارباب زیر گوشش حالشو بدتر میکرد...
-یه جنده بد که بدنشو به نمایش گذاشته
آرایش غلیظ باعث خیس شدن چشماش میشد لااقل این چیزی بود که میتونست به خودش بقبولونه تا اشک هاش رو توجیه کنه....برای خودش...
-لذت میبری؟...از اینکه بدن عریانت جلوی بقیه به رقص دراد؟میخوای یه کاری کنم از لذت کل افراد بیرون سالن جیغاتو بشنون؟
نه نمیخواست....میترسید...بی دفاع جلوی اربابش بسته شده بود....یه قطر اشک از زیر پلکای بستش لغزید و رو گونش جاری شد
دست ارباب امتداد خط اشک صورتش رو نوازش کرد
-"چشمات رو من باشه"
ارباب غرید....این یه دستور بود.
چشمای قرمز و متورمش که هنوز به زیبایی اول شب بودن با تردید باز کرد
به چشمای اربابش نگاه کرد...۲ثانیه...و بعد چشمشو پایین انداخت...جرات زل زدن به ببر درنده جلوش رو نداشت....اون ببر برای تیکه کردنش ثانیه میشمرد
چشمش به پایین صحنه رسید...جنازه ی مرد چینی هنوز رو زمین بود...هنوز غرق در خون...و هنوز با چشمای باز که نگاهش میکرد
دیگه روحی تو تن پیرمرد نمونده بود ولی انگار چشماش به دنبال انتقام بودن...قطره خونی از چشمش بیرون ریخته بود....انگشتر طلایی بزرگ مرد با علامت یک پرچم روش...اون طرح چیزی نبود که فراموش شه...ولی کجا...کجا اون رد رو دیده بود؟...درسته رد...رد سوخته رو پوست بدن....ولی کجا؟...مغزش قفل شده بود.
لباش شروع کرد لرزیدن....فن های خنک کننده سالن با صدای بدی میچرخید و هوای داخل رو میبلعید...سردش بود...عجیب بود که انقدر به فضای سرخ سالن دقت میکرد...شاید چرخش فن های تیره رنگ رو هم پیش خودش شمرده بود....از ترس بود؟
-نوچ نوچ...بعد از ۳ ماه جندمو به جای تختم باید رو صحنه در حال اغوای مردای دیگه پیدا کنم
نه...قصدش اغوای دیگران نبود...به هیچ عنوان...فقط میخواست حرصشو از همه ی اون کتکا و هم خوابگی ها رو خالی کنه....ارباب میدونست نگاه جندش دنبال چی تو فضا میچرخه.
سره ارباب دوباره تو گردنش فرو رفت.
-نگاش کن...هنوز نگاهش رو ماست...فکر نمیکنی باید یه نمایش خوب بعد از مرگش نشونش بدیم؟
محال بود....سکس جلوی یه جنازه...جنازه غرق خون
نفسشو بیرون داد.
+ار...اربا..
-زبونت باز شد؟....خوبه...برای جیغ زدن بهش نیاز داری
CZYTASZ
🍷The 100 million dollar prostitute🍷{Chanbaek Ver.}
Fanfictionجنده ی پارک چانیول بودن....۵ کلمه...۱۹ حرف.....محض رضای فاک به این سادگیا نیست ...نیست اگه اون پارک لعنتی رئیس بزرگترین باند قاچاق اعضای بدن اوراسیا باشه.....نوچ نوچ این همش نبود....نه تا وقتی که مجبوری تا خرخره تو کثافت کاریاش فرو بری...فقط خفه شو...