chapter 2🍷

3.7K 549 30
                                    

(بین رقصنده های فاحشه ی جا برام جورکن.....سالن اصلی....درست جلوی صندلی ارباب پارک)

حرفام مدام تو پس زمینه ذهنم تکرار میشد...فاحشه...سالن....ژنگ...انبار کارتر...ارباب پارک

دستام بشدت یخ کرده بود و از شدت استرس نفسم بالا نمیومد

-هلیکوپتر ارباب پارک نشست
یک نفر فریاد کشید و تمام فاحشه های داخل اتاق گریم شروع کردن به جیغ زدن و ذوق کردن
به خودم تو اینه نگاه کردم
ی تلخند....دقیقا همون چیزی شدی که ازش وحشت داشتی...افرین بکهیون افرین....به خودت افتخار کن جنده ی ارباب پارک

-۴دقیقه تا اجرااااا
دوباره صدای همون فرد و ایندفعه قطرات عرق سرد که از کمرم پایین میریخت رو حس کردم
-هنوز دیر نشده نمیخوای ۲ سال بیشتر زندگی کنی؟
-که چی بشه؟ بیشتر بهش سرویس بدم؟
-خواهش میکنم بک من نگرانتم اخرش خودت اسیب میبینی میدونی از کنار این قضیه نمیگذره نه به سادگی کتک زدن
-این حرفا رو باید دیروز بهم میزدی
-مگه گوش میدی؟
-به هر حال حتی اگه از این اتاقم بیرون برم میفهمه
کیونگ کلافه چنگی به موهاش زد و کنارم رو صندلی نشست
-ارباب پارک رسیدن به سالن اصلی
با این صدا همه به سرعت خودشون رو به بالکن رسوندن ...اون سالن شبیه سالن اُپرا بود....چندین بالکن مخصوص افراد خاص داشت...۷ بالکن پنج ضلعی و نزدیک به ۲۵۰۰ صندلی که الان همشون پر شده بودن...تنها فرق اینجا با ی سالن واقعی اپرا این بود که قرار نبود دیوارای اینجا شاهد های نوت های زنان یا مردان اوازه خوان باشه...اینجا فقط دو چیز اهمیت داره...پول و سکس

از صندلیم بلند شدم و به سمت بالکن رفتم کیونگ با حرکتم پشتم وایساد و همراهیم کرد ...نمیدونم اگه کمرمو نگرفته بود الان در چه حالی بودم...این ی قانون بود ...قانون پارک....اون ی ارباب بود...قدرتمند تر از ی پادشاه...لحظه ورودش باید همه از جاشون بلند میشدن...این یعنی کینگ پارک

وارد بالکن که شدیم تقریبا نور ها رو خاموش کرده بودن خب این یکی از لاین های امنیتی بود برای محافظت از کینگ...چراغ خاموش

درب های بزرگ و طلایی سالن اصلی باز شدند...همه بلند شدن...حتی ژنگ...اون پیرمرد چندش با دندون های طلاکوب بدجوری منتظر خودنمایی جلوی کینگ بود

با ورود بادیگارد ها همهمه ها خوابید و لحظه بعد قامت بلندش جلوی درب نمایان شد...خودش بود با اورکت خاکستریش...مثل همیشه با چشمایی سرد
۳ ساله با این چشم ها زندگی کردم ولی هنوزم باعث میشن بدنم به لرزه بیوفته...مثل الان ی لرزه رفتم و به خوبی متوجه تنگ تر شدن دستای کیونگ دور کمرم شدم
ارباب اورکتش رو با ی حرکت دراورد و به دست مینیونگ داد...دست راست کینگ یجورایی اونم امپراتوری خودشو داشت...کامل اما زیر سلطه پارک
با قدم های بلند و بدون توجه به زنان و مردانی که سعی در جلب توجهش داشتن به سمت ژنگ رفت
از اینجا هیچی نمیشنیدم ولی مطمئن بودم برنده اون مکالمه کینگه...اینو از پوزخند خودش و لبخند ماسیده ی ژنگ فهمیدم
-۲دقیقههههههههه
همه با شنیدن این صدا شروع کردن به انجام دادن کارای نهاییشون
-بهم ی چیزی بده
-چی؟
-ی چیز کوفتی بهم بده هر چی
-هرچی؟
تایید کردم
-هرچی
-به جای مواد اون مغز کوفتیتو به کنار بنداز که چطور از این تالاب بیایم بیرون
دوباره حالت تهوع داشتم...شدید تر از هرموقع دیگه...
-داری یا نه؟
-بک...
حرف کیونگ بین فریاد بلند منجیر گم شد
-برین پایین زوووود
-بک گوش کن
به سمتش هجوم بردم و داد زدم:
-داری یا نه؟
-دارم....وایسا بیارم

🍷The 100 million dollar prostitute🍷{Chanbaek Ver.}Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang