- من مراقبت بودم، من مواظبت بودم و نمیخواستم هیچکس بهت آسیبی بزنه ولی فکر کنم خودم تبدیل به بدترین درد برای تو شدم. کاش هیچوقت دوستم نداشتی و هیچوقت دوستت نداشتم.
-
- اون میرقصه و قدم هاش رو به روی قلبم میذاره؛ اون لعنتی از قصد اینطور میرقصه تا بهم بفهمونه که باهاش چیکار کردم.
-
- اگه همونی که فکر میکردی هستم، نباشم چی؟
-
- من بیدار شدم و دیدم دشمن دورم رو فرا گرفته، باید فریاد میکشیدم خداحافظ ای زیبا ولی تو تنها لبخندی زدی و با سلام هات خفهم کردی.
شخصیت ها، سری اول:
نام: جئون جونگکوک
مشخصات خانوادگی: تک فرزند، به تنهایی زندگی میکنه و از پدر و مادرش چیزی به یاد نمیاره. مادربزرگش بهش میگفت که قبل از به دنیا اومدنش هر دوشون درست در یک تصادف مهیب کشته شدن و پزشک ها فقط تونستن جونگکوک کوچولو رو نجات بدن. به گفتهی مادربزرگش، ملیتِ پدرش کرهای و مادرش ایتالیایی بوده.
ملیت: ایتالیایی-کرهای
تایپ شخصیتی: ISTJ
سن: 27
خصوصیات اخلاقی: سختکوش و بی پروا، هم صحبت خوبی نیست و به نظر خودش چون دوست های زیادی نداره نمیتونه زیاد درمورد خودش و روابطش بفهمه.
مهارت ها: رقص باله، نواختن انواع ساز های موسیقی در سطح متوسط، تیراندازی و کار با تفنگ های ساده و اولیه
موقعیت اجتماعی: معمولا بالرینِ اصلی اجرا های آمفی تئاتر لا فنیچهست.نام: کیم تهیونگ
مشخصات خانوادگی: فرزند دوم، پدرش به تازگی توسط رقیب هاش کشته شده و مادرش هم سال ها پیش کشته شده بود. تنها افراد زندهی خانوادهش برادر ناتنی و همسر دوم پدرشن.
ملیت: کرهای-ژاپنی
تایپ شخصیتی: INTP
سن: 30
خصوصیات اخلاقی: گوشهگیر، نسبتا بی حوصله، اصلا عصبی نمیشه و کاملا بر خودش مسلطه!
مهارت ها: تیراندازی با اکثر اسلحه ها، هر نوع وسیلهای که به دستش برسه ممکنه تبدیل به یک اسلحه بشه، سوارکاری، ماشین سواری، موتور سواری، تعیین نوع مواد فقط با لمس کردن و بوییدن
موقعیت اجتماعی: بعد از کشته شدن پدرش، ریاست باند رو بر عهده گرفته و حالا باید تلاشش رو بکنه تا نگهش داره ولی قبل از این، باند کوچیکی به همراه دوست های صمیمیش داشت که بخشی از ورود و خروج ماشین های مسابقهای کره رو کنترل میکردن.
YOU ARE READING
Bella Ciao || KookV
Fanfiction[ خداحافظ زیبا! ] ژانر : رمنس/ مافیایی / اکشن / معمایی / حاوی اسمات کاپل : اصلی ؛ کوکوی - فرعی ؛ ... روز آپ : یکشنبهها - برای من برقص زیبای وحشی. اون غریبهی عجیب با چشم های کشیده و اژدها مانندش همراه بادیگارد هاش عادت داشت هر هفته ساعت هفت به آ...